۲۸مرداد۳۲:قیام ملّی؟ یا کودتا ؟،علی میرفطروس
به نقل ازنشریهء«روزنامک»،مردادماه1388/اگوست2009
بخشی از یک گفتگوی بلند
*من رویداد ۲۸ مرداد را نه «قیام ملی»می دانم و نه «کودتا».
۱- هفتهها پیش از ۲۵ مرداد، حزب توده در یک کارزارِ گستردهی تبلیغاتی توسط روزنامهها، نشریات، سازمانها و سندیکاهای وابسته به خود، هشدار میداد که کودتایی در حال وقوع است و حتی اسامی افسران کودتاگر، از جمله سرهنگ نصیری را اعلام کرده بود!
۲- با این حال، مصدّق به دوستانش تأکید کرده بود:«تمام نیروهای نظامی در اختیار ماست، هر کس کودتا کند با لگد او را بیرون میکنم.»
۳- در شب ۲۵ مرداد، «یک افسر ناشناس»(سرهنگ مُبشّری، مسئول سازمان افسران حزب توده) تلفنی به دکتر مصدق اطلاع میدهد که سرهنگ نصیری، فرماندهی گارد شاهنشاهی برای کودتا عازمِ اقامتگاه نخستوزیری است!(در حالی که عزیمت سرهنگ نصیری، برای ابلاغ فرمان شاه مبنی برعزل دکتر مصدق بود)،
۴- در آن هنگامهی خستگی و عصبیّت و آشفتگی، تبلیغات گستردهی حزب توده و اقدامات خرابکارانهی آن، به شکلدهیِ «توهم کودتا» کمک فراوان کرد. در چنان شرایطی بود که دکتر مصدق، فرمان عزل خود را از نزدیکترین و مطمئنترین یارانش مخفی کرد به طوری که وقتی دکتر صدیقی، وزیر کشورش، در ۳۰/۵ بامدادِ ۲۵ مرداد از موضوع «فرمان عزل» یا نامهی شاه پرسید، مصدق در حضور دکتر فاطمی به صدیقی پاسخ داد: «چیزی نبود، کودتایی در شُرف وقوع بود که از آن جلوگیری به عمل آمد!»،
۵- پس از رویداد شب ۲۵ مرداد ۳۲، «گارد شاهنشاهی» با بیش از ۷۰۰ سرباز و افسر زُبده، به دستور دکتر مصدق و دکتر فاطمی، کاملاً منحل یا خلع سلاح شده و فرماندهی آن(سرهنگ نصیری) نیز در زندان بود، بنابراین «ارتشیان سلطنتطلب» در تهران، نیرویی برای کودتا نداشتند.
۶- خروج شاه از ایران و حوادثی که از بامداد ۲۵ مرداد ضد شاه در تهران روی داد، ضمن اینکه «حُسننیت مصدق نسبت به شاه و رژیم سلطنتی» را در اذهان عمومی خدشهدار کرد، مردم را از حضور توانمند «تودهایهای هوادار شوروی» نگران و وحشتزده کرد، آنچنان که «مهندس عزّتالله سحابی» تأکید میکند: «….ما بچههای انجمن [اسلامی دانشجویان] این نگرانی را داشتیم که تودهایها دارند میبرَند، یعنی کشور، کمونیستی میشود… ما نگران حاکمیت کمونیستها بودیم… این نگرانی موجب شده بود که در آن ۴-۳ روز، بیطرف بودیم.»،
۷- در شامگاه ۲۷ مرداد، هندرسون(سفیر امریکا) در ملاقاتی با مصدق، ضمن ابراز نگرانی از نفوذ روزافزون حزب توده، به مصدق یادآور شد: «دولت امریکا دیگر دولتِ وی را به رسمیت نمیشناسد، بلکه سرلشکر زاهدی را نخستوزیر قانونی ایران میداند.»
۸- مصدق با عصبانیت به هندرسون پاسخ داد که «تا آخرین لحظه، مقاومت خواهد کرد، حتی اگر تانکهای امریکایی و انگلیسی از روی جنازهاش رد شوند»… اما چند لحظه بعد، به دستور دکتر مصدق، خیابانهای تهران از حضور تودهایها و تظاهرکنندگان ضدسلطنت، پاکسازی شد!
۹- بر این اساس، به روایت دکتر مصدق، «در عصر ۲۷ مرداد، دستورِ اکید دادم هر کس حرف از جمهوری بزند او را تعقیب کنند ونظر این بود که از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی درخواست شود هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند… چون که تغییر رژیم، موجب ترقی ملت نمیشود…».
۱۰- در همین روز(۲۷ مرداد) مصدق، نامهی حمایتآمیز آیتالله کاشانی به وی(برای مقابله با کودتا) را رد کرد و در پاسخی کوتاه و تکبرآمیز، به آیتالله کاشانی نوشت: «مرقومهی حضرت آقا توسط آقای حسن سالمی زیارت شد، اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام… دکتر محمد مصدق».
۱۱- اما به نحو عجیب و سئوالانگیزی، در روز ۲۸ مرداد، مصدق از «ملت» و هواداران خود خواست از تهران خارج شوند و یا در خانههاشان بمانند و از انجام هرگونه تحرک و تظاهراتی خودداری کنند!
۱۲- با چنان تغییر سیاستی، در صبح ۲۸ مرداد، مصدق ضمن خالی کردن میدان، با وجود مخالفتِ دکتر حسین فاطمی، سرتیپ ریاحی(رئیس ستاد ارتش مصدق) و دیگران و تأکید آنان بر وابستگی سرتیپ دفتری به کودتاگران، خواهرزادهی خود(سرتیپ محمد دفتری) را به سِمتِ رئیس شهربانی کل کشور و نیز فرماندار نظامی تهران منصوب کرد. سرتیپ ریاحی این انتصاب را «دلیل اصلی سقوط مصدق» می داند.(نگاه کنید به نامهی خصوصی سرتیپ ریاحی، در: خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج ۱، ص ۲۹۲)،
۱۳- به قول عموم شاهدان و صاحبنظران در ۲۸ مرداد ۳۲، هر پنج واحدِ ارتش، مستقر در پادگانهای تهران، به دکتر مصدق وفادار بودند و نیروهای هوادار کودتا، به طور حتم، حتی برای اجرای یک عملیات محدود شهری نیز نیروی لازم را نداشتند، آنچنانکه به قول سرهنگ غلامرضا نجاتی(هوادار پُرشور دکتر مصدق): «در نیروی هوایی، بیش از ۸۰ در صد افسران وِ درجهداران از مصدق پشتیبانی میکردند و افسران هوادارِ دربار با همهی کوششی که در روزهای ۳۰ تیر ۱۳۳۱و ۲۸ مرداد ۳۲ کرده بودند، نتوانستند حتی یک نفر خلبان را برای پرواز و سرکوب مردم، آماده کنند. در مردادماه ۱۳۳۲ در تهران، پنج تیپ رزمی وجود داشت و صدها تن افسر و درجهدار در پادگانها حضور داشتند، ولی کودتاچیان با همهی کوششی که به عمل آوردند، نتوانستند حتی یکی از واحدها را با خود همراه کنند…»(جنبش ملی شدن صنعت نفت، چاپ هفتم، ص۳۸۶)،
۱۴- با وجود اصرار و پافشاری دکتر حسین فاطمی و دیگران، مصدق در صبح ۲۸ مرداد از درخواست کمکِ مردمی به وسیله رادیو خودداری کرد،
۱۵- مصدق در صبح ۲۸ مرداد، نه تنها از حزب توده درخواستِ کمک نکرد، بلکه از پذیرفتن پیشنهاد دکتر حسین فاطمی مبنی برتوزیع سلاح میان هواداران حزب توده برای سرکوب کودتاگران، خودداری کرد و ظاهراً، در برابرِ رد این پیشنهادهای بود که دکتر فاطمی خطاب به مصدق فریاد کشید:«این پیرمرد، آخر همهی ما را به کشتن میدهد…».
۱۶- همچنین بسیاری از عناصر اصلیِ به اصطلاح «کودتا»(مانند سرهنگ نصیری و سرلشکر باتمانقلیچ و…) تا عصر ۲۸ مرداد، یا در زندان بودند، و یا مانند سرلشکر زاهدی متواری و مخفی بودند.«دکتر سنجابی» تأکید میکند:«…تا بعد از ظهر ۲۸ مرداد، از سرلشکر زاهدی و همراهان او هیچگونه خبری نبود»
۱۷- مهندس زیرکزاده(یکی از نزدیکترین یاران مصدق که در تمام لحظات ۲۸ مرداد در کنار مصدق بود) ضمن اشاره به انفعال حیرتانگیز دکتر مصدق در این روز، تأکید میکند: «مصدق،نقشهی خود را داشت و حاضر نبود در آن تغییری دهد… .»
بنابراین، خالی کردن میدان و «نقش یا نقشهی دیگرِ مصدق در روز ۲۸ مرداد»، به چه معنا میتوانست باشد؟ آیا این امر، نشانهی دوراندیشی مصدق برای جلوگیری از یک جنگ داخلی بود؟ با توجه به آنچه دربارهی توان حیرتانگیزِ سازمان افسران حزب توده گفتهایم، آیا مصدق نگران بود که در یک جنگ یا آشوب داخلی، ایران به چنگ حزب تودهی وابسته به شوروی بیفتد؟ همانطور که اشاره کردهام، اینها مسائل انسانی و روانشناختی هستند که با توجه به شرایط حساس آن روز، میتوانستند بر عزم و ارادهی دکتر مصدّق تأثیری قاطع داشته باشند. امروزه با فرونشستن غبار کینهها و کدورتها، میتوان به این پرسشها اندیشید و زوایای تازهای از حوادث پُر رمز و رازِ این دوره را شناخت.
روزنامک: از این نکته که بگذریم، باورِ رایج دربارهی ۲۸ امرداد، دو درکِ متفاوت و متضاد است؛ «قیام ملی» و «کودتا».
میرفطروس– ببینید! به قول دکتر سنجابی(وزیر فرهنگ دکتر مصدق) پایگاه اجتماعی دکتر مصدق در آستانهی ۲۸ مرداد ۳۲ در مقایسه با ۳۰ تیر ۳۱، بسیار بسیار ضعیف شده بود؛ زیرا، از یک سو جبههی ملی دیگر آن جبههی ملی یک سال پیش نبود و انشعابها و تفرقههای گسترده، باعث شده بود تا اکثرِ یاران برجستهی مصدق(مانند آیتالله کاشانی، حسین مکی، دکتر بقایی و…) به صفِ مخالفان وی بپیوندند. این شخصیتها، در واقع، پایگاه ملی و مردمی دکتر مصدق را «تضمین» میکردند و لذا با انشعاب یا مخالفت آنان با سیاستهای مصدق، خودبخود، جبههی دکتر مصدق، ضعیف و ضعیفتر شده بود و به قول خلیل ملکی: چیزی به نام «جبههی ملی»، دیگر وجود نداشت. مُنتها، مصدق بر اثر خانهنشینی و رتق و فتق امور مملکتی از «بستر بیماری»، درک روشنی از فروپاشی نیروهایش نداشت، به همین جهت در پاسخی کوتاه(و حتی مغرورانه) به آیتالله کاشانی، هنوز خیال میکرد که «مستظهر به پشتیبانی ملت» است. در این بیخبری، مصدق به جای مشورت با افراد دلسوز و معتدلی مانند دکتر غلامحسین صدیقی(وزیر کشور)، به کسانی مانند دکتر حسین فاطمی دل بسته بود که سوداهای دیگری در سر داشتند.
در رابطه با کارگران، کارمندان و به ویژه معلمان که در آن زمان قدرت بسیج و حرکتهای اعتراضی سازمان یافتهای داشتند، کافی است بدانیم که مدتی پیش از ۲۸ مرداد ۳۲، مصدق به هندرسون(سفیر امریکا در ایران) گفته بود: «… فقر و آشوب در سراسر کشور گسترده است. معلمین مدارس، حقوق ماهیانهای به مبلغ یکصد تومان، معادل ۲۵ دلار، دریافت میکنند، این مبلغ – به دشواری – هزینهی پرداخت اجارهی یک اطاق را در ماه کفایت میکند…» طبیعی بود که این کارگران، کارمندان و معلمان، پس از ماهها سکوت و صبوری- با کِش یافتن مذاکرات بیفرجام نفت و انشعابها و اختلافات موجود در جبههی ملی – به تدریج دلسرد، ناامید و بیتفاوت شوند و یا به مخالفان خاموش مصدق تبدیل شوند… رویداد ۲۸ مرداد، دقیقاً در چنین شرایطی به وجود آمد؛ رویداد غیرمنتظره و شگفتانگیزی که با توجه به انفعال حیرتانگیز دکتر مصدق و نقش و نقشهی دیگرِ او در روز ۲۸ مرداد، شاید برای مصدق نیز «خوشایند» بود تا از مسألهی نفت و مشکلات عظیم اقتصادی-اجتماعیِ موجود، «آبرومندانه» به دَر آید. در اینباره کافی است سخن مصدق را در آخرین لحظات به یاد آوریم؛ به روایت «احسان نراقی»: «دکتر صدیقی تعریف میکرد: وقتی خانهی دکتر مصدق را غارت کردند، وی(دکتر صدیقی) به اتفاق دکتر مصدق و دکتر شایگان میروند از دیوار بالا، روی پُشت بام همسایه در گوشهای مینشینند. دکتر شایگان میگوید: «بد شد!»، مصدق یک مرتبه از جا میپرَد و میگوید: چی بد شد!؟ بایستیم این ارازل و اوباش ما را در مجلس ساقط کنند؟ در حالی که حالا دو ابَرقدرت ما را ساقط کردند، خیلی هم خوب شد! چیچی بد شد؟!»
اگر بپذیریم که «حقیقت، آن است که دشمن نیز بر آن گواهی دهد»، گزارش «بابک امیرخسروی» – به عنوان عضو کمیتهی حزب توده و از دشمنان سرسخت محمدرضا شاه- دارای ارزش و اهمیت فراوان خواهد بود. امیرخسروی در گزارش دقیق و مفصل خود، یادآور میشود:
-«برای روز ۲۸ مرداد، نه کودتایی برنامهریزی شده بود، و نه اساساً دشمنان نهضت ملی پس از شکست کودتای۲۵ مرداد قادر به اجرای برنامهای بودند که بتوانند حکومت ملی مصدق را در چنین فاصلهی زمانی کوتاهی براندازند…پژوهشگرانی که [کودتای] ۲۸ مرداد را سلسلهی عملیات برنامهریزی شدهای میدانند که گویا «مستر روزولت» پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد طراحی نموده بود، رویدادهای مختلف روز ۲۸ مرداد را اقداماتی بههمپیوسته و طبق نقشه قبلی تلقی میکنند. عمق فاجعه در این است که واقعیت غیر از این بود.پافشاری من بر این نکته که [کودتای] ۲۸ مرداد، اقدامی از پیش برنامهریزی شده نبود، چالش صرف روشنفکری نیست. بلکه تلاش برای ارائهی تصویری از واقعیت است که به گمان من، بیشتر به حقیقت نزدیک است.».
یادآوری میکنم که پس از انتشار کتاب «آسیبشناسی…»، آقای بابک امیرخسروی در تماس تلفنی با نگارنده، ضمن تأیید مجدّدِ روایت بالا دربارهی ۲۸ مرداد، از اینکه به خاطر «محدودیتهای سیاسی-سازمانی» در برخی موارد از واژهی «کودتا» استفاده کرده بودند، اظهار تأسف کردند.
بنابراین، با توجه به روایتهای شاهدان عینی و گزارشهای مستندِ مندرج در کتابِ «آسیبشناسی …»،من رویداد ۲۸ مرداد را نه «قیام ملی»می دانم و نه «کودتا»،بلکه آنرا تظاهراتی خودجوش میدانم که به زودی و به طور شگفتانگیزی به «آتشی خرمنسوز» بدَل شد.به گزارش سفارت امریکا در تهران(که با گزارش «ویلبر» مأمور سازمان «سیا» در تهران و با روایت دقیق بابک امیرخسروی، عضو کمیتهی مرکزی حزب توده، و دیگرِ روایات شاهدان عینی در صحنهی ۲۸ مرداد، همخوانی دارد) در روز ۲۸ مرداد:«تظاهرکنندگان در مقیاس کوچکی از بازار به راه میافتند، ولی این شعلهی اولیه، به طور شگفتانگیزی گُسترش یافت و به زودی به آتشِ خرمنسوزِ عظیمی تبدیل میشود که در طول روز، تمام تهران را فرا میگیرد. نیروهای انتظامی که برای پراکندن مردم فرستاده میشوند، از فرمان حمله به جمعیت ،سر باز میزنند و حتی بعضی از آنها به تظاهرکنندگان میپیوندند… از مرکز شهر، انبوه جمعیتِ هیجانزده، هر چه ماشین و کامیون بود در اختیار میگیرند و به شمال شهر میشتابند و رادیو تهران را محاصره میکنند. کارکنان سفارتخانه(امریکا) در طی این جریان فرصت خوبی داشتند که از نزدیک نوع تظاهرکنندگان را بسنجند. اینها بیشتر غیرنظامی بودند که در میانشان تعدادی از نیروهای انتظامیِ مسلح نیز مشاهده میشدند. ولی به هر حال به نظر میرسید که رهبری جمعیت، دستِ شخصیها است نه نیروهای نظامی. در ضمن، شرکتکنندگان هم از نوع معمول چاقوکش و عربدهجو – که معمولاً در تظاهرات اخیر مشاهده میشد- نبودند. به نظر میرسید که اینها از اقشار و طبقات مختلف و مرکب از کارگر، کارمند، دکاندار، کاسب و دانشجو باشند … نه تنها اعضاء دولت مصدق، بلکه شاهیها هم از این موفقیتِ آسان و سریع – که تا حدود زیادی خودجوش صورت گرفته – در شگفت هستند…».
مسألهی مهمی که من در این اواخر شنیدهام و در شناخت ماهیت رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ اهمیت دارد، این است که به روایت «آقای عبدالرضا انصاری»(دولتمرد رژیم پیشین و معاون «ادارهی اصل چهار» در زمان مصدق): «در روز ۲۸ مرداد گروهی از زنانِ کارمندان بلندپایهی سفارت امریکا، ازجمله خانم ویلیام وارن(William Warne)، رئیس ادارهی «اصل چهار»، همراه با گروهی از بانوان نیکوکار ایرانی، مانند خانم عزت سودآور، خانم ناصر(رئیس وقت بانک ملی)، خانم مبصّر(شهردار تهران) و… که در یک انجمن خیریه فعالیت میکردند، طبق معمول، در سالن بانک ملی جلسه داشتند»… این امر، نشان میدهد که هیچیک از کارمندان بلند پایهی سفارت امریکا، حتی تصوری از وقوع «کودتا» نداشتند، چه، در غیر این صورت، مسئولان سفارت امریکا، با توجه به حساس بودن اوضاع و احتمال وقوع حوادث ناگوار در روز ۲۸ مرداد، از رفتن این زنان امریکایی به این جلسه ممانعت میکردند و… .
بنابراین، جدا از نامگذاریهای رایج سیاسی، در واقع، برای درک ۲۸ مرداد، ابتدا به روانشناسی مردم عادیِ تهران و سپس، به انفعال عجیب و پرسشبرانگیز و یا «نقش و نقشهی دیگرِ دکتر مصدق در روز ۲۸ مرداد»، باید توجه کرد.
روزنامک: با این همه، شما عذرخواهی خانم «مادلین آلبرایت»(وزیر امورخارجهی سابق امریکا) دربارهی ۲۸ امرداد ۳۲ را چگونه توضیح میدهید؟
میرفطروس– خیلی عجیب است که دوستان ما «اسناد و گزارشهای دست اول» از قهرمانان اصلی در صحنهی ۲۸ مرداد را کنار میگذارند و به این سخنان مصحلتآمیز و دیپلماتیک، ارزشِ «سند بسیار مهم تاریخی»!! میدهند… دربارهی این سخنان نخست آنکه باید بدانیم که در تاریخ دیپلماسی امریکا، ما از این «تعارفات» یا «مصلحتها و مصالحهها»، فراوان دیدهایم. دوم اینکه آن سخن در جلسهای به همت «دکتر هوشنگ امیراحمدی»(معمارِ خستگیناپذیر بهبود روابط جمهوری اسلامی و امریکا) صورت گرفته بود و موضع رسمی دولت امریکا نبود. سوم و مهمتر از همه اینکه در این جلسه، خانم آلبرایت، اساساً، هیچ گونه «عذرخواهی» “apologize” دربارهی ۲۸ مرداد ابراز نکرده است.بنابراین، مسألهی «عذرخواهی خانم آلبرایت»،تعبیر یا تبلیغِ شخصی بوده تا در نزد مراکز قدرت در ایران، چنین وانمود کند که: «در سال ۲۰۰۰ خانم آلبرایت را آوردم تا از ملت ایران به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عذرخواهی کند»!!(گفتوگوی هوشنگ امیراحمدی با هفتهنامۀ «شهروند امروز»، شمار ۀ ۴۱).
هدیۀ قالی نفیس ایرانی توسطِ دکترهوشنگ امیراحمدی به خانم آلبرایت
درمراسم «عذرخواهی»!!