جُغدِ جنگ:سرودی در ستایش صلح،علی میرفطروس
*بهار، در آستانهء۳۰سالگی، شاهد فروپاشی سیاسی و اجتماعی ایران بود و به سان هنرمندی چیره دست،تصویرگرِ زوال وطن و در عین حال،چاووشی خوانِ«مرغ سحر» بود.
*صدای پُرصلابتِ ملک الشعرای بهار در یادآوریِ هجوم ارتش های روس و انگلیس به ایران،سرودی است در ستایش صلح و بیانیّه ای است علیه جنگ که می تواند ناقوسِ«بیدارباش!»برای همۀ کسانی باشد که دلی در گروِ عشق به میهن و چشمی نگران به سرنوشت ایران دارند.
« فغان زجنگ وُ مُرغُوا(۱)ی او
که تا ابد بُریده باد! نای او
بُریده باد نای او وُ تا ابد
گسسته وُ شکسته،پرّ وُ پای او»(۲)
جنگ جهانی اوّل(۱۹۱۴-۱۹۱۸) نتایج مرگباری بر حیات سیاسی -اجتماعی ایران داشت.با وجود اعلام بیطرفی دولت ایران(۳) نیروهای انگلیسی و روسی باحمله به ایران،بخش های مهمّی از شمال و جنوب کشور را اشغال کردند و این امر باعث شد تا نیروهای گریز از مرکز مانند اسماعیل آقاسمیتقو(در کردستان)، میرزا کوچک خان(در گیلان)،شیخ خزعل(در خوزستان)،نایب حسین کاشی (در کاشان)و ده ها خان و جنگ سالار دیگر درگوشه و کنارایران،عَلَم «استقلال طلبی»برافرازند.
اختلاف احزاب و گروه های سیاسی ایران،بحران کابینه ها و سقوط پی در پی دولت های مستعجل(۴) باعث شده بود تا حکومت مرکزی برای مقابله با اشرار و تأمین امنیّت و حفظ وحدت و یکپارچگی ایران، نیروی لازم نداشته باشد و به قول وزیر مختار انگلیس درتهران:«حکومت مرکزی در خارج از پایتخت،وجود نداشت»(۵) با اینحال، مقاومت دلیرانۀ دلیران تنگستان(به رهبری رئیسعلی دلواری) و نیز نبرد مردم دشتستان ودشتی در بوشهر و مقاومت دلیرانۀ ناصرخان دیوان کازرونی در فارس و….،فصل درخشانی از مقاومت های مردمی در برابر تجاوزگران انگلیسی بود.
جنگ جهانی اوّل،از جمله،باعث قحطی، ویرانی و سقوط اقتصادایران گردید به طوری که در قحطی سال۱۹۱۷-۱۹۱۹،حدود ۸ تا۱۰میلیون نفر از جمعیّت ۲۰میلیونی ایران هلاک گردیدند.جعفر شهری که در سنین کودکی و نوجوانی- خود- شاهد یا شنوندۀ روایت های این رویداد بود،در بارۀ این قحطی هولناک می نویسد:
-«در این قحطی ،کار مردم به خوردن مردار و خون و مانند آن رسیده، گوشت خر و اسب و قاطر و سگ و گربه از بهترین مأکول به شمار آمده، پوست خیک و کوبیدۀ استخوان و خیساندۀ برگ خشک، در زمرۀ مائده ها به حساب میآمد تا آنجا که گوشت بدن اموات و اجساد مردگان و بدن اطفال خود می خوردند. در همین قحطی نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار- هیزم وار- بر روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میّسر نمی گردید و قیمت گندم از خرواری ۴ تومان به ۴۰۰ تومان و جُو، از صد من ۲ تومان به ۲۰۰ تومان رسیده»[با اینهمه] دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی شدند.» (۶) …و شگفتا که درآن شرایط مرگبار،احمد شاه قاجار، گندم ،برنج و آذوقه های فراوانی احتکار کرده بود و حاضر به فروش آن ها نبود و با وجود گرفتنِ بهاء ارزاق« به قیمت روز»،از تحویل ارزاق به رئیس الوزرای خود(دولتمرد خوشنام،مستوفی الممالک)و زرتشتی نیکوکار(ارباب کیخسرو زرتشتی)خودداری کرد به این بهانه که «چون دولت بیش از این مقدار به من بدهکار است، من جو و گندم فروخته شده را از بابت علیق و جیرۀ خودم محسوب داشتم!».(۷)
ارتش انگلیس با جلوگیری از تقسیم ارزاق(حتی کمک های غذائی دولت آمریکا)،قحطی موجود را تشدید کرد و بانوعی«سیاست ِ نسل کُشی»کوشید تا حاکمیّت سیاسی ومنابع ملّی ایران(خصوصاً نفت)را درسلطۀ کامل خود داشته باشد،سیاستی که قبلاًنیزتوسط چرچیل به منظورسلطۀ انگلیس برمردم هند،تجربه وتکرار شده بود.(۸)
بدین ترتیب،ایران درزیرِ سنگ آسیابِ دو اَبَرقدرت قاهر(روس وانگلیس)هرروز،خُردترو خراب تر شده بود و دولتمردانِ عرصۀ شطرنج سیاست ایران،گاه،ماتِ سیاست های انگلیس وزمانی،مرعوب سیاست های روسیّه بودند،هم ازاین روست که ملک الشعرای بهار ازآن دواَبَرقدرت قاهر به عنوان«نهنگ دریا»(انگلیس)و«خرس صحرا»(روسیّه)یادمی کرد!
بهار- که درآستانۀ۳۰سالگی شاهد این فروپاشی سیاسی واجتماعی بود- به سان هنرمندی چیره دست،تصویرگرِ زوالِ وطن و درعین حال،چاووشی خوانِ«مرغ سحر» بود. درسراسر شعرهای این دورۀ بهار،عشق پُرشوراو به وطن وآرزوی او برای رهائی ایران از«گرداب بلا»،آنچنان چشمگیراست که گوئی او به هیچ چیز دیگری جز ایران نمی اندیشید.اوحتّی دربستر بیماری و مرگ نیز«بیاد وطن»بود(۹).این امر، بهار را از شاعرانی مانند عارف،عشقی،ایرج وادیب الممالک فراهانی،متمایزمی سازد.بهار با تکرار«ای وطنخواهان!زنهار!وطن درخطراست»وسرودن«وطنیّاتی با دیدۀ تر»کوشید تا مردم را ازآنچه که اَبَرقدرت های قاهر برای ایران تدارک می دیدند آگاه وهشیار کند.«وطنیّه»های بهار و خصوصاً ترانه های پُرشور«ای وطن چرا ویرانه گشتی؟!»،«ایران!هنگام کاراست»،«ای وطن من!»،«مرغ سحر»و…..نمونه های درخشانی ازاحساسات وطن پرستانه در شعر بعد از مشروطیّت هستند که درآنها، احساسات شاعرانه دربافتی استادانه،کلام واندیشه های بهار را متشخّص و ممتاز می سازند:
ای خطۀ ایران ِ مهین! ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان وُ تن من
دردا وُ دریغا که چنان گشتی بی برگ
کز بافتۀ خویش نداری کفن من
بسیار سخن گفتم در تعزیت تو
آوخ که نگریانَد کس را سخن من
وآنگاه نیوشند سخن های مرا خلق
کز خون من آغشته شود پیرهن من
دور از تو گل وُ لاله وُ سرو وُ سَمنم نیست
ای باغِ گل وُ لاله وُ سرو وُ سَمن من
امروز همی گویم با محنت بسیار:
– دردا وُ دریغا! وطن من ، وطن من
دریغا که در قافلۀ غافلِ دولتمردان و غالب رهبران سیاسی آن زمان،نَه تنی هوشیاربود و نَه چشمی بیدار چرا که به قول بهار:
وزراء باز نهادند زکف، کارِ وطن
وکلا مُهر نهادند به کام وُ به دهن
علما شُبهه نمودند وُ فتادند به ظن
چیره شد کشور ایران را انبوهِ فتن
روشنفکران زمان نیز- لمیده بر بسترِ ایدئولوژی ها و مصالح سیاسی خود-مجنون وار-برای«لیلای وطن»،قصّه ها و مرثیه ها می گفتند بی آنکه گامی کارساز برای نجات وطن بردارند:
جمله مجنونند و لیلای وطن در دستِ غیر
هی لمیده،صحبت از لیلی و مجنون می کنند
در برابرِ این بی تفاوتی ها،بهار با یادآوریِ اتحادها و آرمان های انقلاب مشروطیّت،کوشید تا برای چاره جوئی در کارِ وطن «رفقای سابق» را به اتحاد و اتفاق دعوت کند:
ما نگفتیم در اوّل که نجوئیم نفاق؟
یا برآن عهد نبودیم که سازیم و فاق؟
به کجا رفت پس آن عهد وُ چه شد آن میثاق
چه شد اکنون که شما را همه برگشت مذاق؟
كس نگويد ز شما خانۀ من در خطر است
ای وطن خواهان! زنهار! وطن در خطر است
امّا، پاسخِ«این مردمِ نحسِ دیومانند»، تیرهای توهین و توطئه و ترورشخصیّت بود.این پدیدۀ ناهنجار- چنانکه گفته ایم- مشخّصۀ بیشترِ گفتمان های سیاسیِ این دوران بود.(۱۰) بهار در مقدمّۀ قصیدۀ شکوهمندِ«دماوندیّه»،از آن دورانِ پُررنج و شکنج چنین یاد کرده است:
-«به تحریک بیگانگان،هرج و مرجِ قلمی و اجتماعی و هتّاکی ها در مطبوعات و آزارِ وطن خواهان،بُروز کرده بود».(11)
***
صدای پُرصلابتِ ملک الشعرای بهار در یادآوریِ هجوم ارتش های روس و انگلیس به ایران،سرودی است در ستایش صلح و بیانیّه ای است علیه جنگ که می تواند ناقوسِ«بیدارباش!»برای همۀ کسانی باشد که دلی در گروِ عشق به میهن و چشمی نگران به سرنوشت ایران دارند:
جُغدِ جنگ
فغان ز جُغدِ جنگ و مُرغُوای او
که تا ابد بُریده باد نای او
بُریده باد نای او وُ تا ابد
گسسته وُ شکسته، پرّ وُ پای او
زمن بُریده یارِآشنای من
کز و بُریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعب تر
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او زخون مردِ رنجبر
وز استخوان کارگر غذای او
همی زَند صلای مرگ وُ نیست کس
که جان بَرَد ز صدمت صلای او
همی دهد ندای خوف وُ می رسد
به هر دلی مهابت ندای او
در آن زمان که نایِ حرب در دَمَد
زمانه بی نوا شود ز نای او
به گوش ها خروش تُنَدر اوفتد
زبانگ توپ وُ غُرّش وُ هوای او
جهان شود چو آسیا وُ دَم به دَم
به خونِ تازه گردد آسیای او
رونده، تانک همچو کوه آتشین
هزار گوش، کَرکند صدای او
همی خزَد چو اژدها وُ درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پَر بگسترَد عقاب آهنین
شکار اوست شهر وُ روستای او
کجاست روزگار صلح وُ ایمنی ؟
شکفته! مرز وُ باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی وُ مردمی ؟
فروغ عشق وُ تابش ضیای او
کجاست دُور یاری وُ برابری
حیات جاودانی وُ صفای او
فنای جنگ خواهم از خدا
که شد بقای خلق،بسته در فنای او
زهی کبوتر سپیدِ آشتی!
که دل برَد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او(1۲)
پانویس ها:
۱– مُرغوا:تفاّلِ بد ازپروازِ مرغ .سنائی غزنوی می گوید:
چون کنم من دُعای بد،حاشا!/یا زنم مرغوای بد،حاشا!
(فرهنگ معین)
۲- اشعار ملک الشعرای بهار ازکلّیات دیوان بهار،ج۱و۲،بامقدمۀ مهردادبهار،انتشارات توس،تهران،۱۳۶۸نقل شده اند.
۳-برای آگاهی ازسندبیطرفی ایران درجنگ جهانی اوّل،نگاه کنید به:
http://www.nlai.ir/Default.aspx?tabid=2449&ctl=Details&mid=5491&ItemID=4413
۴-کافی است بدانیم که درفاصلۀکمتراز۱۵سال(ازامضای فرمان مشروطیت تاظهوررضاخان سردارسپه)دولت های وقت،۵۱باردچاربحران و سقوط گردیدندوعُمر۳۳کابینه،کمتراز۱۰۰روزبود!نگاه کنیدبه:ضرغام بروجنی،جمشید،دولت های عصرمشروطیّت،چاپ مجلس شورای مّلی،تهران، ۱۳۵۰
۵- آبراهامیان،یرواند،ایران بین دوانقلاب،چاپ دوم،ترجمۀ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری ومحسن مدیرشانه چی، نشرمرکز، تهران،۱۳۷۸ ،ص۹۳
6-تهران قدیم، انتشارات معین، ج ۱،تهران، ۱۳۷۰،ص ۱۴۸٫ .افضل الدّین کرمانی ،محمّدبن ابراهیم ،ابونصرمحمّدعُتبی در بارۀ حملۀ غُزها(۱۱۸۹) ،احمدعلیخان وزیری. دربارۀ حملۀ آقامحمدخان قاجاربه کرمان(۱۷۹۴)،حاج میرزاحسن خان فسائی و ویلم فلور،درحملۀ محمودافغان به اصفهان وشیرازوکرمان(۱۷۲۰و۱۷۲۲) نیز یادآورشده اند:
«مردم از فرط گرسنگی و قحطی، هسته های خرما را آرد کرده، می خوردند و پس از اتمام هسته ها، گرسنگان، نطع ها( سفره های چرمین) کهنه و دَلو های دریده را می سوختند و می خوردند. هر روز چند کودک در شهر گم می شدند که گرسنگان ایشان را به مذبح ِ هلاک می بردند … و از تراکم مردگان در محلّات، زندگان را مجالِ ِگذر نماند و کس را پروای مُرده و تجهیز و تکفین نبود … »:میرفطروس،علی،ملاحظاتی درتاریخ ایران،چاپ چهارم،نشرفرهنگ،کانادا ، ۲۰۰۱،صص۴۵-۴۷
http://mirfetros.com/fa/?p=222
۷-نگاه کنیدبه.ملک زاده،مهدی،تاریخ انقلاب مشروطیّت،چاپ چهارم،ج۶-۷،انتشارات علمی،تهران،۱۳۷۳،صص۱۶۲۲-۱۶۲۳
۸-دربارۀ سیاست انگلیسی ها و قحط وغلاهای این دوران نگاه کنید به: قحطی بزرگ، محمد قلی مجد، ترجمۀ محمد کریمی، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی ،تهران، ۱۳۸۷ ؛انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، محمدقلی مجد، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ،تهران ،۱۳۹۰
۹-نگاه کنیدبه مقالۀ«بیاد وطن»،در: یوسفی،غلامحسین،چشمۀ روشن،چاپ دوم،انتشارات علمی،تهران،۱۳۶۹،صص۴۴۹-۴۵۹
۱۰- دکترمحمد مصدّق:آسیب شناسی یک شکست،علی میرفطروس ،چاپ سوم،نشرفرهنگ،کانادا،۲۰۱۱، صص۸۹-۹۵،همچنین نگاه کنیدبه:
11-برای شنیدن قصیدۀ پُرشکوه «دماوند»با صدای زنده یاد،ایرج گورگین،مراجعه کنید به:
http://www.youtube.com/watch?v=jYk_7EdyjZQ
۱۲-این متن،خلاصه ای است از قصیدۀ بلند«جُغد جنگ».برای متن کامل قصیده نگاه کنیدبه:دیوان بهار،جلد۱، ص ۸۲۴