کُشتارِ میدان ژاله و طرح یک پُرسش!،علی میرفطروس
ایدئولوژی های تمامیّت خواه (فاشیسم،استالینیسم و بنیادگرائی اسلامی)در سودای تسخیر قدرت سیاسی به هر شیوۀ ممکن اقدام می کنند.این ایدئولوژی ها«ارزش»ها و«اخلاقیّات»خود را دارند که با حقوق بشر و آزادی های اساسی انسان بیگانه است.در فلسفۀ سیاسیِ استالین،هیتلر،موسولینی و آیت الله خمینی،آنچه به هدف اصلیِ نظام خدمت میکرد،«اخلاقی»، و آنچه که در تحقّقِ این هدف مانع ایجاد می نمود،«غیراخلاقی» بود و لذا،مفهومِ«هدف، وسیله را توجیه می کند»در نزد آنان کاربُردِ عملی و فواید تئوریک داشت آنچنانکه به قول آیت الله خمینی:
-«اگر امام یا ولی فقیه «فرمان داد که فلان محل را بگیرید،فلان خانه را آتش بزنید،فلان طایفه را که مضرّ به اسلام و مسلمین و ملت ها هستند،از میان ببرید،بر همه لازم است که از او اطاعت کنند».(ولایت فقیه، آیت الله خمینی، صص 75 و 78.همچنین نگاه کنید به سخنرانی او چاپ شده در روزنامۀ اطلاعات، 17 دی ماه 66).
آتش زدن سینما رکس آبادان (28مرداد57)،کُشتار میدان ژاله(17شهریور57)،قتل عام مردم روستای«قارنا»در کردستان(۱۱ شهریور ۱۳۵۸)،قتل عام هزاران زندانی سیاسی (تابستان ۶۷)، طرح سقوط اتوبوس نویسندگان و شاعران ایران به درّه در سفر ارمنستان(مرداد ۱۳۷۵)، قتلهای زنجیرهایِ رهبران سیاسی،نویسندگان و روشنفکران ایران(پاییز ۱۳۷۷)،سرکوب خونین معترضان در سال های1388، 1396،کشتارِ هولناکِ مردم در خیزشِ آبان ماه98 و … مصداق های عینیِ چنان ایدئولوژی و اندیشه ای است.رویداد11سپتامبر2001 نیز مصداق بین المللی این باورِ دینی است. (برای نمونه هائی از پیشینۀ تاریخی این موضوع در تاریخ اسلام نگاه کنیدبه:ملاحظاتی در تاریخ ایران،۱۹۸۸، بخش دوم ).
نهضت آزادی ایران به رهبری مهندس مهدی بازرگان به سال 1340 و در پیوند با «جبهۀ ملّی دوم» تشکیل شده بود.در دی ماه 1342 گروهی از هواداران«نهضت آزادی»با نام «سازمان مخصوصِ اتحاد و عمل»(سماع) برای مبارزات مسلّحانه علیه رژیم شاه و آموختنِ عملیّات چریکی، عازم پایگاه های فلسطینی در لبنان و مصر و عراق شدند،از جمله،دکتر مصطفی چمران،دکتر ابراهیم یزدی،صادق قطب زاده ،علی شریعتی، ابوالفضل بازرگان،دکترمحمد توسّلی ،پرویز امین و رضا رئیسی.اکثرِ این افراد با استفاده از بورس دولت شاهنشاهی برای تحصیل به اروپا و آمریکا رفته بودند.
دکتر مصطفی چمران از شاگردان برجستۀ مهندس مهدی بازرگان در دانشکدۀ فنی تهران بود که در سال 1337 به عنوان شاگردِ ممتاز با بورس دولتی به امريكا اعزام شد و در یکی از معتبرترين دانشگاه های امريكا -بركلی-به اخذ دكترای الكترونيك و فيزيك پلاسما موفق شده بود. به روایت مصطفی چمران : او در سال 1342( 1963) به همراه قطب زاده ، ابراهیم یزدی و عدهای دیگر عازم مصر شدند و دو سال تعلیمات جنگ های چریکی و سازماندهی مخفی دید و سپس با برخی دیگر از اعضای«نهضت آزادی» به فلسطین رفت.چمران در پایگاه های فلسطینی دارای چنان موقعیـّت ممتازی شد که«مؤسّس ستاد جنگهای نامنظم»گردید و شیخ محمد نصرالله ،از رهبران کنونی حزب الله لبنان) در سن ۱۸ سالگی حکم فرماندهی منطقۀ «نبطیّه» را از دکتر چمران دریافت کرد.
چمران با رهبران فلسطینی -و در رأس آنها،با یاسر عرفات- همکاری نزدیک داشت بهطوریکه یاسر عرفات و دیگر رهبران فلسطینی از او کسب نظر و مشورت میکردند.از افرادِ مهمّی که در ناحیۀ «طیّبه»(مرزلبنان-اسرائیل)توسط دکتر چمران آموزش نظامی دید،سید احمد خمینی بود. به گفتۀ آیت الله لاهوتی : در سال 54 سید احمد خمینی در انفجارِ یگانه سینمای شهر قم دست داشت.
به روایت دکترمحمّدتوسّلی (دبیرکُل کنونی نهضت آزادی):در پایگاه های نظامی،«برخی از آموزشها را خودِ دکتر چمران به ما میداد.فقط بخشی از آموزشهای تخصّصی که مربوط به مواد منفجره و تخریبی بود و یک چریک باید یاد میگرفت را برخی کارشناسان و سرهنگهای خبرۀ مصری آموزش میدادند».سازمان«سماع»ازکمک های مالی، نظامی و رادیوئیِ دولتِ مصر برخوردار بود (ابراهیم یزدی،شصت سال صبوری و شکوری،ج2، صص299–306).
به روایت عبدالعلی بازرگان ،برادر زاده مهندس بازرگان و کادرِ ورزیده و فعّالِ این گروهِ چریکی :
-« ازجمله آموزشهایی که به ما میدادند نحوۀ استفاده از مواد منفجره و تلههای انفجاری و مانند آن بود.در یک مورد، پُلی را در یک روستا به ما نشان دادند و گفتند که نقشۀ این پُل را بکشید و بعد محاسبه کنید که مواد منفجره به چه میزان و در کجاها باید کار گذاشته شود تا در هنگام انفجار، پل به طور کامل از بین برود».
از فعالیّت های این گروهِ چریکی در آستانۀ انقلاب اسلامی – و خصوصاً در 17شهریور57 – اطلاعی در دست نیست،به قول محمد توسلی:«ازمیان افراد فوق،رضا رئیسی به ایران برگشت تا اطلاعات را به ایران منتقل کند».اینکه آن«اطلاعات» چه بود؟ خبری نداریم،امّا می دانیم که دکتر محمد توسلی در اردیبهشت 57 از تهران به لبنان رفت و در جنوب این کشور با دکتر چمران دیدار کرده است. سفرِ توسّلی به لبنان زمانی بود که روزنامۀ کیهان در شمارۀ ۷ اردیبهشت ۱۳۵۷ خبر داد:مقدار زیادی اسلحه بطور قاچاق وارد ایران شد ».
همین روزنامه در تاریخ 1خرداد57 نوشت:«سلاح های قاچاق از چند کشور وارد ایران شده است».
در بحبوحۀ رویدادهای ۵۷،دکتر چمران در نظر داشت که500 رزمنده از سازمان «اَمَل» را تجهیز کرده و خود را به ایران برساند.دولت سوریه نیز پذیرفته بود که برای انتفال چریک های چمران امکانات نظامی وهواپیما در اختیارِ وی بگذارد تا در هر جا که میخواهد رزمندگانش را پیاده کند. (نگاه کنید به کتاب لبنان،مصطفی چمران،بنیاد شهید چمران، تهران،1376،ص298).
با توجه به پیوند فلسطینی ها با دکتر چمران،به روایت دکترابراهیم یزدی:برخی گروه های فلسطینی خود را در انقلاب ایران،سهیم وُ شریک می دانستند(یزدی، ج2،ص317) و لذا، طبیعی بود که اوّلین مهمان خارجی پس از انقلاب اسلامی، یاسرعرفات بوده باشد!
دکترابراهیم یزدی در بارۀ تشدید اقداماتش بعد از کُشتارِ میدان ژاله می نویسد:
-«کمیته های مختلف مرکّب از ایرانیان و دانشجویان تشکیل شد.یک هفته بعد از«جمعۀ خونین» تظاهرات اعتراضی وسیعی از طرف «سازمان جوانان مسلمان»در برابر کاخ سفید برگزار شد…چند روز بعد آقای مهندس شهرستانی و یکی دیگر از برادران مسلمان از تهران با مقادیر زیادی عکس و فیلم به هوستون آمدند.عکس ها،همان طور که گفته شد بسیار خوب تهیه شده بودند و به موقع هم رسیدند.عکس ها دقیقاً جای گلوله ها را در سر وُ صورت وُ سینۀ مقتولین نشان می داد. جای گلوله ها به وضوح نشان میداد که تیراندازی به قصد کشتار بوده است.تکثیر این عکس ها و انتشار آنها در محافل بین المللی سر وُ صدای بسیاری علیه رژیم شاه به وجود آورد.تظاهرات واشنگتن، مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعات نیز بسیار موثر واقع شد».( یزدی،ج3،ص28(.
پس از کشتارِ میدان ژاله، دکتریزدی عازم نجف شد تا آیت الله خمینی را از عراق خارج و در پاریس مستقر کند.
بنابراین، پُرسش این است که نقشِ احتمالیِ یارانِ فلسطینی یا ایرانیِ دکتر چمران در کُشتارِ میدانِ ژاله چه بود؟.
دکترامیراصلان افشار(رئیس کل تشریفات شاه)در گفتگو با نگارنده،می گوید:
-«یكی از دوستان میگفت كه در میدان ژاله دیده بود كه زیر صندوقهای انگورِمیوه فروشی ها، اسلحه پنهان كرده بودند تا به موقع آنها را بین افراد خودشان پخش كنند…یکی از انقلابیّون اشاره می کندکه فردی ازبستگان نزدیکش در 17شهریور57 مأموریـّت داشت تا از مسجدِ بازار تهران یك كامیونت كفشهای لنگه به لنگه، زنانه و مردانه و بچگانه را در فلان گوشۀ میدان ژاله خالی كند. بقول این فرد:«…بعداً همه در تلویزیونها دیدند.این انبوهِ كفشهای لنگه به لنگه، نشانۀ هزاران زن و مرد و كودكی بود كه در تظاهرات میدان ژاله توسّط ارتش شاه كشته شده بودند!!…روز بعد که به كاخ رفتم با سپهبد بدرهای صحبت كردم كه گفت:ما كسی را نكشتیم و از طرف ما هم كسی كشته نشده چون افرادی را كه به محل میفرستیم، به اندازۀ معیـّنی به آنها فشنگ میدهیم و بعداً فشنگها را از آنها پس میگیریم تا معلوم شود اینها تیر دركردهاند یا نه.ما چیزی را پیدا نكردیم كه بگوییم حقیقتاً ارتش در این كار دخالت داشته.این، كارِخودشان است، به همۀ راهها متوسّل میشوند بخاطر اینكه ارتشِ ما را بدنام كنند».
صبح شنبه در بارۀ آن حادثه با اعلیحضرت صحبت كردم.گفتند:« بله همۀ این اتّفاقات را درست میكنند و تقصیر را به گردن ارتش و ما میاندازند»…(خاطرات امیراصلان افشار،ص468-470).
از این هنگام نوعی آشفتگی و «سردرگمی» در شاه پدید آمد.دکترافشار دربارۀ روحیّه وُ روان شاه می گوید:
-« اعلیحضرت این جریانات را مهندسی شده ( Téléguidé ) می گفتند،یعنی جریاناتی که از جائی هدایت وُ رهبری می شدند…مخالفان ما فضیلت اخلاقی نداشتند و برای رسیدن به قدرت به هر دروغی متوسل می شدند…[آتش زدن سینما رکس آبادان]خیلی خیلی در روح اعلیحضرت اثر گذاشت. همه مبهوت بودند که چه سازمانی ممکن است این جنایت هولناک را کرده باشد.در آن شرایط ، روزی اعلیحضرت در دفتر کارشان قدم می زدند و هی تکرارمی کردند:«ارتجاع سیاه! ارتجاع سیاه!». (افشار،صص471-472).