Print This Post Print This Post
مقاله‌ها و مصاحبه‌ها


نگاهی نو به جنبش بابک خُرّمدین،بخش پنجم،علی میرفطروس

*مشخّصۀ جنبش بابک خُرّمدین،خصیصۀ فرا قومی و فرا منطقه ای آن بود چندانکه اقوام دیگر-خصوصاً کُردها -و خُرّمدینان شهرهای گرگان، اصفهان،فارس، لُرستان،همدان، ری و خراسان در آن شرکت داشتند.

اشاره:

«نگاه منشوری»[1]به جنبش های اجتماعی در ایران رنگ ها و چشم اندازهای متنوّعی در برابرِ ما قرار می دهد و پژوهشگرِان کنجکاو  را متعهّد می کند تا ضمن درک شرایط دشوار سیاسی-مذهبی در ایرانِ بعد ازاسلام  ، بر« قاب ها و نقاب های اندیشه در تاریخ ایران» عنایت بیشتری نمایند.

چنانکه گفته شد: طرحِ اوّلیّۀ این پژوهش در سال ۱۳۵۷ و به دنبال انتشارِ آخرین شعر صورت گرفته بود ولی متن اصلی آن در سال‌ ۱۳۵۹ و در سایۀ داس ها و هراس ها  قلمی شد؛گوئی که در نبردِ بابکانِ زمانه با خلیفگانِ ظالم  شخصیّت بابک خُرّمدین روحِ زمانۀ ما بود.

بنابراین،پژوهش حاضر محصول کوشش های نگارنده در دوره های مختلف است که ضمن نگاهی نو به جنبش بابک خُرّمدین،منابعِ و مآخذ تازه ای به آن افزوده شده است؛برخی ناهماهنگی های احتمالیِ در این باره ناشی از همین «دوره های مختلف» است.  ع.م 

طرح از:کافه لیبرال

«یک روز شاهی بِه از ۴۰ سال بردگی است.

مهم نیست که زنده بمانم یا بمیرم،

هر جا که باشم یا از من یاد شود، من آنجا پادشاهم.»

(آخرین سخن بابک خُرّمدین به پسرش)[2]

در حالیکه تذکره ها و تاریخ های محلّی مانند تاریخ بخارا(نَرشَخی)،تاریخ بیهق (ابن فُندُق)،تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار) ، تاریخ سیستان(مؤلّف ناشناس) و تاریخ نیشابور (ابو عبدالله حاکم نیشابوری) اطلاعات دست اوّلی از حوادث و رویدادهای آن مناطق در سدۀ سوم/ نهم به دست می دهند،متأسفانه فقدان  چنین تذکره و تاریخی در آذربایجان بررسی جنبش خُرّمدینان را دشوار می کند.

از سال ۱۶۲/ ۷۷۹ قیام ‏های متعدّدی در گوشه و کنار ایران روی داد که به خُرّمیّه ، مُحمّره (سرخ جامگان) و سُرخ عَلَمان شناخته می شدند[3]. اوج این جنبش ها به رهبری«بابک خُرّمدین» در سال۲۰۱/۸۱۷ روی داد؛ جنبشی که حدود بیست و دو  سال با ارتش عظیم عبّاسیان مبارزه کرد.

نخستین اشاره به شورش خّرّمدینان آذربایجان در یادداشت‏ های دیونیسیوس (Dionysius) راهب‏ مسیحی است که در حوالی ۱۹۵-۲۱۹ / ۸۱۰-۸۳۴چندبار از بغداد و دیگر شهرها دیدار و با مأمون عباسی نیز ملاقات کرده است. دیونیسیوس برای نخستین بار از شورش جاویدان بن شهرک (رهبر خرّمدینان آذربایجان) خبر داده و به عقاید او  و قیام بابک اشاره کرده است.شورش جاویدان در سال ۱۹۸/ ۸۱۴ به دست حسن بن سهل سرکوب شد[4] وارتان تاریخ نویس ارمنی نیز از این شورش یاد کرده است.[5]

مقدسی بشّاری به سال ۳۷۵/۹۸۵ضمن معرّفی شهرها و روستاهای‏ آذربایجان در بخش«مذهب ‏های‏ روستایی» از خُرّمدینان یاد کرده است[6].به نظر می ‏رسد که این تقسیم ‏بندی بر مبنای سکونت بیشترِ خرّمدینان در دهات و روستاها بوده است. یعقوبی و مسعودی نیز از زندگی فرقه ‏های مختلف خُرّمدینان در روستاهای اصفهان، آذربایجان،ری، خراسان و گرگان خبر داده ‏اند[7].

جنبش خُرّمدینان به رهبری بابک خُرّمدین محصول‏ بی‏ ثباتی های سیاسی ، کشاکش ‏های درونی دستگاهِ خلافت و نیز حاصل شورش ‏هایی بود که حکومت عباسیان را  تضعیف کرده بودند آنچنانکه در برخی شهرها و ولایات (مانند قُم و مصر) خلیفه را خلع کرده بودند[8] .قحطی و خشکسالی سال ۲۰۱/ ۸۱۶ عامل دیگری برای طغیان و سرکشی خُرّمدینان بود.[9]

مشخّصۀ جنبش بابک خُرّمدین ،خصیصۀ فرا قومی و فرا منطقه ای آن بود چندانکه اقوام دیگر-خصوصاً کُردها -و خُرّمدینان شهرهای گرگان، اصفهان، فارس،لُرستان،همدان، ری و خراسان در آن شرکت داشتند. همین تنوّع قومی و پراکندگی جغرافیائی، باعث پایائی و پایداری بیست و دو سالۀ این جنبش بود.

سازماندهی و تشکیلات

علت دیگر این پایائی و پایداری شاید وجود نوعی همآهنگی در میان خُرّمدینان نواحی مختلف بود. برخی روایت ها نشان دهندۀ وجود نوعی سازماندهی و تشکیلات است،از جمله خواجه نظام الملک در قیام هماهنگ خُرمدینانِ نواحی جِبال(آذربایجان،کرمانشاه، ری ،همدان،فارس،کاشان، اصفهان، و…) می نویسد:

-«چون سال ۲۱۸/ ۸۳۳ در آمد،دیگر باره خُرّمدینانِ پارس و سپاهان[اصفهان] و جملۀ کوهستان (جِبال) و آذربایجان خروج کردند…و همه به یک شب  وعده نهاده بودند و بر همۀ شهرها و ولایت ها به تدبیر بابک،راست آنشب خروج کردند و عاملانِ شهرها را بکُشتند…»[10]

با اینهمه در بارۀ تشکیلات خُرّمدینان سندی در دست نیست.این فقدان اسناد شاید ناشی از شرایط دشوارِ جنگ وُ گریز های روزمرّه بوده است و گرنه چنان جنبشِ گسترده ای چگونه می توانست فاقد دفتر و دیوان باشد ؟.آیا این اسناد و مدارک -چنانکه خواهیم دید-در حملۀ سپاهیان عبّاسی و آتش زدن قصرها و خزائنِ قلعۀ بابک از بین رفته اند؟

بازگشت به شهرِ بابک:«بَذّ»

چنانکه گفته ایم:با وجود جستجوهای بسیار، نگارنده نتوانسته ریشۀ واژۀ «بَذّ» را پیدا کند.زنده یاد احمد کسروی نیز – که به جغرافیای تاریخی و ریشه یابی اسامی شهرها توجۀ بسیار داشته- به این واژه نپرداخته است.به نظر می رسد که «بَذّ» واژه ای پارسی بوده و کلماتی مانند«مِیْ بَذ»(ساقی) یا «می +مذ= میمند»(صاحبِ شراب)می تواند روشنگر این بحث باشند.[11] «بذّ» شاید به معنای غَلَبه کردن و پیشی گرفتن بود[12] و شاید برگرفته از واژۀ «باژ» بود که در اوستا به این معنا آمده است:«نیایش کوتاه که آهسته و زیرِلب زمزمه شود»[13].با توجه به آنچه که در بارۀ «تعریب» گفته ایم و با توجه به اینکه در باورِ خُرّمدینان،«بَذّ» مکانی مقدّس و محل ظهور مُنجی ای بشمار می رفت که حکومت را از اعراب گرفته و به ایرانیان باز می گرداند[14]شاید واژۀ «باژ» و تغییر یا تعریبِ آن به«بذّ» به حقیقت نزدیک تر باشد. در برخی منابع از «بَذّ» به عنوان «جاودانیّه» نام برده شده[15].یعقوبی نیز دربارۀ اهالی شهرهای آذربایجان تأکید می کند که آنان «مردمی بهم آمیخته اند از عجم های آذریّه و جاودانیّه»[16] که شاید نشانۀ کثرت خُرّمدینان جاودانیّه در آذربایجان بود.

با وجود مقالۀ ارزشمند سیف الله کامبخش فرد[17] چگونگی زندگی اجتماعی در قلعۀ بابک هنوز مورد توجۀ پژوهشگران قرار نگرفته است.این قلعه با «دژ»های رایجِ آن زمان تفاوت اساسی داشت زیرا که «دژ»ها سنگری دفاعی و نظامی بودندکه گنجایش تنها چندین نفر را داشتند در حالیکه قلعۀ بابک از دو -سه طبقه ساخته شده بود و دارای گذرها،بازارها،محله‌ها و بناهای مسکونی بود که مقاومت های دراز مدّت را در برابر سپاهیان دشمن  میسّر می ساخت. شاید از این رو است که برخی مورّخان از قلعۀ بابک به عنوان «مدینه»یا «شهر» یاد کرده اند.[18] طبری ،ابن اثیر و ابن اعثم کوفی از کمین نهادن سپاهیان عبّاسی برای «۶۰۰ مرد [خُرّمی]در درون قلعۀ بذّ»یاد کرده اند[19] که نشان دهندۀ گنجایش و ظرفیّت قلعۀ بابک است[20].

ابن خُردادبِه که در دستگاه خلافت مقام مهمی در امور شهرهای غرب ایران داشت و در این مقام پس از سقوط قلعۀ بابک از «بذ» دیدار کرده،در شعری از وسعت و عظمتِ برباد رفتۀ قلعۀ بابک- «همانند باغِ إرَم»- یاد کرده است[21]. برخی مورّخان نیز به «چهار قصر و خیابان های بذَّ و میدانِ آن» اشاره نموده اند.[22]

به روایت مورّخین:«افشین بگفت تا قصر ها را ویران کنند…و سه روز این کار را بکرد تا خزینه ها و قصرهای بابک را بسوخت… و خانه و قصری نگذاشت مگر آن را بسوخت و ویران کرد».[23]

مأمون عبّاسی که از درون یک جنگ قدرت با برادرش امین به حکومت رسیده بود نتوانست به بحران های سیاسی-اجتماعی موجود پایان دهد و لذا،جانشین اش -معتصم -میراثخوارِ همۀ این بحران ها بود. قدرت گیری قیام خُرّمدینانِ آذربایجان و گسترش آن به دیگر شهرهای ایران مهم ترین بحران خلافت بشمار می رفت و لذا مأمون در وصیّت خود به جانشین اش -مُعتصم -تأکید کرد:

-«با خُرّمدینان مصمّم و قاطع و دلیرانه نبرد کن و از مال و سلاح و سپاهیان سوار و پیاده در این باب کمک گیر.اگر مدّت [قیامِ]شان به درازا کشید،خود به جنگ با آنان آماده شو!» [24]

کسوف فکر و فلسفه

از این هنگام سه تحوّل اساسی در ساختارِ قدرت سیاسی عبّاسیان پدید آمد:

۱-هر قدر که قدرت سیاسی-اجتماعی خلافت دچار ضعف و زوال می شد،خلفا با افزودن کلمۀ«الله»به پایان نام شان کوشیدند تا بر ماهیّت الهی قدرت شان تأکید کنند.براین اساس،از خلافت معتصم بالله تا زمان آخرین خلیفۀ عبّاسی (مستعصم بالله) نام«الله»به پایانِ نام خلفا افزوده شد.

۲-با قدرت گیری سرداران تُرک در حکومت مُعتصم بالله (۲۱۸-۲۲۷/۸۳۳- ۸۴۲) از حضور و نفوذ وزیران کاردان ایرانی و عرب کاسته شد.

۳– استیلای غلامان تُرک در دستگاه خلافت و تعصّب و قِشریّت مذهبی باعث زوال فکر و فلسفه شد چندانکه متوکّل عباسی در سال‌های ۲۳۲-۲۴۷ / ۸۴۷- ۸۶۱ بابِ اجتهاد را بست و علمای مذهبی و فلاسفه را به تقلید از احادیث اسلامی مجبور ساخت.با ویران کردن معابد«اهل ذِمّه»(یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) و تحمیل لباس ها و علامت های مشخّص به آنان دورانی از تفتیش عقاید و سرکوب اقلیّت های دینی آغاز شد. متوکّل فرمان داد تا «اهل ذِمّه فوطه (لُنگ) های عسلی بپوشند و … بر درهای خانه های خود،چوب هائی قرار دهند که پیکرِ شیاطین در آنها باشد»[25]  

کسوف فکر و فلسفه در عصر ترکان غزنوی و سلجوقی تداوم همین دوران بود[26].

تیرِ آهِ سحرگاهان!

مُعتصم از مادری تُرک تبار بود و به خریدن و استخدام غلامان تُرک علاقۀ فراوان داشت.او با تقویتِ نظامی سرداران ترک کوشید تا قدرت سیاسی خود را تحکیم کند. تجاوز و تعرض این سرداران چنان بود که به روایت خواجه نظام الملک:

-«یکی از سرداران تُرک دست در چادرِ زنِ جوانی زده بود و او را به زور می کَشید و آن زن فریاد می کرد و می گفت:ای مسلمانان مرا فریاد رسید که من زنی اینکاره نیستم.دختر فلان کَسم و زنِ فلان مَردَم و خانه به فلان محلّه دارم و همه کس  سِتْر و صلاح مرا دانند و این تُرک مرا به مُکابره(زور)می برَد تا بر من فساد کند…و می گریست و هیچکس به فریاد آن زن نمی رسید که این تُرک ، محتشم و بزرگ بود و ده هزار سوار داشت و هیچکس با او سخن نمی توانست گفتن»[27]

اینگونه تجاوز ها باعث شورش مردم شد چندانکه:

 -«مردم بغداد که از اَعمال لشکریانِ تُرک به جان آمده بودند نزد معتصم رفتند و گفتند:ایا معتصم!از شهر ما بیرون رُو و گرنه با تو جنگ می کنیم.معتصم پرسید: چگونه با من جنگ می کنید؟.مردم گفتند:با تیرِ آهِ سحرگاهان!»[28]

 در چنان شرایطی«پیوسته غلامانِ تُرکِ خلیفه را یکی پس از دیگری در حومه های شهر  کُشته می یافتند»[29]و معتصم بالله مجبور شد تا پایتخت دیگری به نام«سامِرّا»[30]بسازد و با سرداران و سپاهیان تُرک اش از بغداد به آنجا کوچ کند چرا که او معتقد بود:«بیم دارم که حربیان- به یکبار- بانگ زنند و غلامانِ مرا بکُشند»[31].

ده خروار خَسَکِ آهنین!

ایتاخِ تُرک -سردار معروف و مطبخ سالارِ سابقِ معتصم‌- در روزگار خلافت‌ وی نقش مهمی در دستگاه خلافت داشت و به سان یک «جلّادِ والا مقام »،آمادۀ كینه‌كِشى‌ و انتقام‌گیری‌ از مخالفان خلیفه بود چندانکه برخی مورّخان ایتاخ‌ را «شمشیر انتقام‌ خلفاء»[سَیف النقمة لِلخُلفاء]نامیده‌اند[32]

در چنان شرایطی با توجه به ترس و وحشت سپاهیان عبّاسی که در مقابله با رزمندگان بابک «نیزه ها و سلاح های خویش را در راه می انداختند»[33] معتصم جعفر خیّاط و ایتاخِ تُرک را با سی میلیون درهم پول و ده خروار (حدود سه هزار کیلو)خَسَکِ آهنین(میخ چند پرَ) به کمک افشین بشتابد و در نامه ای به افشین نوشت:

-«به جنگ رَوُ! و مپندار که من و سپاه من از بابک بازگردیم و تا بابک زنده باشد دست از وی بداریم،و ترا جز آن،کار نیست و با ایتاخ ده خروار خَسَکِ آهنین فرستادم.چون لشکر  جائی فرود آیند،این خَسَک ها را در پیرامون لشکر پراکنده کن تا از شبیخون  ایمن باشی و خندق نباید کندن».

چون خبرِ آمدنِ ایتاخِ مطبخ سالار به بابک رسید بر معتصم افسوس خورد و گفت:«کارِ معتصم به جائی رسیده که درزی(خیّاط) و طبّاخ(آشپزِ) خود را به جنگ من فرستاده و دیگر کسی با او نیست».[34]

***

https://mirfetros.com
[email protected]

[1] – «نگاه منشوری» از استاد محمد رضا شفیعی کدکنی است: قلندریّه در تاریخ، پیشین، ص۱۳

[2] – طبری، پیشین، ج۱۳، ۵۸۴۶؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص۳۱؛ ج۱۱، ص۱۰۷؛ سبط بن الجوزی، مرآت الزمان فی تواریخ الاعیان، ج۱۴، ناشر الرسالة العالمیّه، ۱۴۳۴/۲۰۱۳، دمشق، ص۲۶۸

[3] -برای فهرستی از این شورش‌ها نگاه کنید به آذرنوش، آذرتاش، چالش میان فارسی و عربی، نشر نی، تهران، ۱۳۸۷، صص۶۶-۶۷، ۷۴ -۷۵ و ۸۱-۸۲. از دکتر تورج تابان که مرا از این مقاله آگاه کرده ، و نیز از دوست فرزانه ام دکتر مینا راد که این کتاب را تهیّه و در اختیارم گذاشته اند  صمیمانه سپاسگزارم.

[4] -Chronique de Michel le-syrien tome 3,pp.50-53,ed.et tr.par J.B.Chabot,Paris, 1905, pp.84,88-90,101

همچنین نگاه کنید به ژ.مارکورات،«یک کنفرانس علمی دربارۀ آذربایجان»، ترجمۀ رضازاده شفق،مجله ایرانشهر، شمارۀ ۷، برلین، مهرماه ۱۳۰۵، ص ۴۰۳-۴۰۴.

[5] – نفیسی، پیشین، ص۱۳۵

[6]– احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمۀ علی‌نقی منزوی، انتشارات شرکت مؤلّفان و مترجمان، تهران، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۵۱؛ ج ۲، صص ۵۵۵-۵۶۱

[7] –  نگاه کنید به: یعقوبی، البُلدان، ص۵۰؛ مسعودی، پیشین، ج ۲، ص ۲۹۷

[8] -نگاه کنید به طبری، پیشین، ج۱۳، صص۵۷۳۳، ۵۷۴۰-۵۷۴۶، یعقوبی، پیشین، ج۲، صص۴۸۶-۴۸۸

[9]-یعقوبی، پیشین، ج ۲، ص ۴۶۱-۴۶۲؛ مقدسی، پیشین، مجلدات ۴-۶، ص۹۷۳

[10] -خواجه نظام الملک،پیشین،ص362.مقایسه کنید با روایت طبری، پیشین، ج13،ص5799؛مَقدِسی،پیشین،مجلدات 4-6،ص975؛ابن شاکر،عُیون التواریخ، تحقیق عفیف نایف حاطوم، دار الثقافه، بیروت،1416/1996،ص80

[11] – گفتنی است که استاد علینقی منزوی در ترجمۀ کتاب التقاسیم… در کنار نام «میمد»، واژۀ «میمند» را بکار برده است. نگاه کنید به، مقدسی، پیشین، ج۲، ص۵۵۵

[12] – لغتنامۀ دهخدا، ذیلِ باژ

[13] -نگاه کنید به پورداود، فرهنگ ایران باستان، بخش نخست، دانشگاه تهران، ۲۵۳۵، ص۶؛ اوستا، نگارش جلیل دوستخواه از گزارش استاد ابراهیم پور داود، چاپ چهارم، نشر مروارید، تهران، ۱۳۶۲، ص۱۲۲

[14] – نگاه کنید به: ابودلَف، سفرنامه، با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی، ترجمۀ ابوالفضل طباطبائی، انتشارات زوّار، تهران، ۱۳۵۴، صص۴۷؛ مَقدِسی، پیشین، مجلدات ۴-۶، صص۹۶۱-۹۶۲؛ مسعودی، پیشین، ج۲، ص۲۹۷، ابن ندیم، پیشین، ص۴۱۷

[15] – ابن خلدون، تاریخ، ج۳، دارالفکر، بیروت، ۱۴۲۱/۲۰۰۰، صص۳۱۹-۳۲۰؛ النویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۲، تحقیق عبدالمجید ترحینی، دار الکتب العلمیة، بیروت، بی تاریخ، ص ۱۷۸؛ العیون الحدائق فی اخبار الحقایق، مجهول المؤلف، ج۳، چاپ دخویه، لیدن، بریل، ۱۸۷۱، چاپ افست بغداد، صص ۳۸۵ و ۴۳۷

[16] – یعقوبی، البُلدان، ص۴۷

[17] – مجلۀ بررسی‏های تاریخی، شماره ۴، انتشارات ستاد بزرگ ارتشتاران، تهران، ۱۳۴۵، صص ۱-۸؛ مجلۀ‏ هنر و مردم، شماره ۵۰، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، تهران، ۱۳۴۵، صص ۲-۶

[18]– از جمله نگاه کنید به ابن اثیر، پیشین، ج۶، صص ۱۱ و ۲۵؛ الذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۱۶، تصحیح و تحقیق عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۱۳ / ۱۹۹۳، صص ۸ و ۴۷۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الاُمَم، ج۱۱، ص۷۳؛ سبط بن الجوزی، پیشین، ج۱۴، صص۲۶۶، ۲۴۶، ۲۶۷ و ۲۶۹؛ ابن شاکر کتبی، پیشین، ص۵۸؛ نویری، پیشین، ج۲۲، ص۱۷۹

[19] -طبری، پیشین، ج۱۳، ص۵۸۴۳، ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۸، پیشین، ص۴۳۹؛ ابن اثیر، پیشین، ج۶، ص۳۱

[20] -استاد سعید نفیسی در روایتی اغراق آمیز از طبری[؟ ] نوشته است: برای جنگ با افشین «بابک با پنجاه هزار مرد از دژ [بذّ]بیرون آمد». نفیسی، پیشین، ص۱۰۲

[21] – المسالک و الممالک، طبع لیدن، بریل، ۱۸۸۹، ص ۱۱۹-۱۲۲؛ ترجمۀ حسین قره چانلو، صص۹۷و ۹۸

[22] – طبری، همان، ص۵۸۴۳، سبط ابن جوزی، پیشین، ج۱۴، ۲۶۸؛ ابن أعثم، پیشین، ج ۸، ص ۴۳۹

[23] – طبری، همان، ص۵۸۴۴؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص۳۱؛ ابن خلدون، پیشین، ج۳، ص۳۲۶

 

[24] -طبری، ج۱۳، ص۵۷۷۳؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۵، ص۵۷۸

[25] -مسعودی، مروج الذّهب، ج۲، ص۵۱۵؛ طبری، ج۱۴، ص ۶۰۴۶. برای آگاهی از«دردِ اهل ذِمّه» نگاه کنید به کتاب روشنگرِ یوسف شریفی،نشر شرکت کتاب، لوس آنجلس،۱۳۸۷/ ۲۰۰۹

[26] – در این باره نگاه کنید به: طباطبائی، جواد، زوال اندیشۀ سیاسی در ایران، انتشارات مینوی خرد، تهران، ۱۳۹۶

[27]– خواجه نظام الملک، پیشین، ص۶۴. مقایسه کنید با روایت ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص۱۵؛ هندوشاه نخجوانی، تجارب السّلف، تصحیح عبّاس اقبال، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۵۷، ص۱۷۶؛ النویری، پیشین، ج ۲۲، صص۲۴۶-۲۴۷

[28] -ابن شاکر کتبی، عُیون التواریخ، ص۲۹، مقایسه کنید با روایت ابن طقطقی، پیشین، ص۳۲۱؛ میرخواند، روضة الصفا، ج۳، به کوشش عباس پرویز، انتشارات مرکزى، تهران، ۱۳۳۳، صص۴۶۸-۴۶۹؛ هندوشاه، پیشین، ص۱۷۶

[29] -طبری، ج۱۳، ص۵۸۱۲

[30] -سامِرّا مخفّفِ «سُرِّ مَن رَأیٰ» یعنی: هر که آن را بیند مسرور شود.

[31] -طبری، پیشین، ج ۱۳، ص۵۸۱۱؛ بلاذُری، فتوح البُلدان، ص۲۹؛ الکامل، پیشین، ج۶، صص۱۵- ۱۶

[32] – صفدی‌، خلیل‌، الوافى‌ بالوفیات‌، ج۹، به ‌اعتنا‌ یوسف فان‌ اس‌، طبع الثالث، بیروت‌، ۱۴۱۱/۱۹۹۱، ص۴۱۸. در بارۀ سرانجام شومِ ایتاخِ تُرک نگاه کنید به طبری، ج۱۴، صص۶۰۱۶

[33] -طبری، ج۱۳، صص۵۸۲۲ و ۵۸۲۷

[34] – نفیسی، پیشین، ص۱۰۸. مقایسه کنید با ابن اثیر، پیشین، ج۶، ص۲۴؛ العیون الحدائق فی اخبار الحقایق، ج۳، ص۳۸۵

فرستادن این مطلب برای دیگران