گامی در تاریخ (بخش پایانی)، علی میرفطروس
* آن نیروی عظیم مردمی که یک سال قبل، «قیام حماسی 30 تیر» را آفریده بود،در روز 28 مرداد چه شد؟و به کجا رفته بود؟
*خلیل ملکی در اعلامیّۀ حیرت انگیزی در بارۀ 28 مرداد از جمله نوشت: «تصوّر اینکه در روز 28 مرداد کودتاچیان با به راهانداختن دستجات اوباش قدرت را از دست جبهۀ ملی درآوردند تصوّرِ ساده لوحانه ای است».
* بابک امیر خسروی،کادر برجستۀ حزب توده می گوید:«به دور از تعصّباتِ سیاسی-ایدئولوژیک، اینـک مـن-بـیش از گذشـته- واژۀ کودتا را برای تبیین رویداد 28 مرداد 32 نادرست می دانم».
اشاره:
ناپلئون می گفت که«تاریخ چیزی نیست جز دروغ های مورد اعتقاد عوام». وظیفۀ روشنفکران واقعی درآمیختن با باورهای رایجِ عوام نیست بلکه وظیفۀ آنان درآویختن با آن باورها است هرچند که این امر کاری دشوار و -گاه- حتّی «خطرخیز» باشد آنهم در جامعه ای که از«انتقاد»تا «انتقام» راهی نیست!. نتیجۀ منطقی چنین اعتقادی به تعبیر پوپر این است که بسیاری از «حقایقِ ثابت ، مُسلّم و بدیهی» -خصوصاً حقایق تاریخی- قابل ابطال اند.در واقع،اوراق کردن (Deconstruction)یا ویران نمودنِ «باورهای بدیهی و مُسلّم» از شاخصه های اصلیِ روشنفکران واقعی است.
با چنین اعتقادی است که نگارنده به رویداد 28 مرداد نگریسته و در پرتو اسناد و شواهد تازه این روبداد پُر رمز و راز را بررسی کرده است.
با توجه به روایت های مهم دکتر غلامحسین مصدّق (پسر دکتر مصدّق)،خلیل ملکی، بابک امیر خسروی،سرهنگ غلامرضا نجاتی و دیگران، امید است که نکات مطرح شده در این مقال،پرتوی بر حقایق پنهانِ رویداد 28 مرداد باشد. ع.م
گواهیِ دشمن!
اگر بپذیریم که حقیقت، آن است که دشمن نیز بر آن گواهی دهد، گزارش بابک امیرخسروی – به عنوان کادر برجستۀ حزب توده در آن زمان و از دشمنان سرسخت محمدرضا شاه- دارای اهمیّت فراوان خواهد بود.بابک امیرخسروی در گزارش دقیق خود، واکنش روحی و روانی مردم عادی تهران پس از خروج شاه از ایران و نقش آن در شکلگیری رویداد 28 مرداد را برجسته می کند؛نکتۀ بسیار مهمی که خلیل ملکی و برخی از فعّالان ملّی-مذهبی نیز به آن اشاره کرده اند. گفتنی است که پس از انتشار کتاب «آسیبشناسی…»آقای امیر خسروی در گفت و گو با نگارنده ضمن تأیید دو بارۀ روایت خود در بارۀ ۲۸ مرداد، از اینکه به خاطر «محدودیّتهای سیاسی-سازمانی» گاهی از واژۀ «کودتا» استفاده کرده، اظهار عذرخواهی و تأسف نمود.او تأکید کرد:
-«به دور از تعصّبات سیاسی-ایدئولوژیک، اینـک مـن-بـیش از گذشـته- واژۀ کودتا را برای تبیین رویداد 28 مرداد 32 نادرست می دانم».
به گزارش بابک امیر خسروی:
-«برای روز ۲۸ مرداد، نه کودتایی برنامهریزی شده بود، و نه اساساً دشمنان نهضت ملّی پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد قادر به اجرای برنامهای بودند که بتوانند حکومت ملّی مصدّق را در چنین فاصلۀ زمانیِ کوتاهی براندازند…پژوهشگرانی که کودتای ۲۸ مرداد را سلسلۀ عملیات برنامهریزی شدهای میدانند که گویا «مستر روزولت» پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد طراحی نموده بود، رویدادهای مختلف روز ۲۸ مرداد را اقداماتی بههمپیوسته و طبق نقشۀ قبلی تلقّی میکنند. عمق فاجعه در این است که واقعیّت غیر از این بود.پافشاری من بر این نکته که کودتای ۲۸ مرداد اقدامی از پیش برنامهریزی شده نبود، چالش صرف روشنفکری نیست. بلکه تلاش برای ارائۀ تصویری از واقعیّت است که به گمان من،بیشتر به حقیقت نزدیک است.»
روانشناسی و روحیّۀ توده ها
بابک امیر خسروی تأکید می کند:
-در بررسی حوادث روز 28 مرداد توجّه به رفتار، روانشناختی و روحیـّۀ مردمِ عادی،درجهداران و نفرات ردۀ پائین ارتش و نیروهای انتظامی بسیار مهم است. از روز 26 مرداد به دستور دولت مصدّق در مراسم صبحگاهی و شامگاهیِ پادگان های ارتش نام شاه و سرود شاهنشاهی حذف شد و این امر موجب حیرت یا مخالفت درجه داران و سربازان بود بطوری که گروهبانی در یکی از پادگان ها در حالیکه سرنیزۀ خود را از غلاف بیرون کشیده بود،جلو آمد و فریاد زد:«به سلامتی شاه!»و متعاقب آن،سربازان به مدّت 15 دقیقه برای شاه هورا کشیدند».
با چنان روحیّه و روانی در سراسر روزهای 26 تا 28 مرداد ما شاهد سرپیچی سربازان،درجه داران و سایر نظامیان از دستور فرماندهان بودیم بطوری که دکتر صدیقی،وزیر کشور مصدّق،سرهنگ اشرفی،فرماندارنظامی تهران و دیگران از عدم اطاعت سربازان از دستورات فرماندهان ارتش و پیوستن آنان به شعارهای «زنده باد شاه!» یاد می کنند.
بابک امیر خسروی یادآور می شود:
-« بیتردید، در پیدایش و تكوین [سقوط مصدّق]، تندرویها و چپنمائیهای حزب توده در روزهای 25، 26 و به ویژه 27 مرداد، مؤثّر بود…كارزار تبلیغاتی حزب توده در حمله و ناسزاگوئی به شاه، شعار ضدِّ سلطنت و جمهوریخواهی كه عصر روز 27 مرداد به اوج خود رسید، و كُلّاً مجموعۀ اقدامات تحریكآمیزی كه در تهران و شهرستانها- چه از سوی تودهایها و چه از سوی حكومتیان و احزاب ملّی- صورت گرفت، نه فقط احساسات لایههائی از ارتشیها و نیروهای انتظامی را جریحهدار نمود و به تعـرّض واداشت، بلكه حتّی بخشی از مردم را نیز رَماند و به صفوف مخالفان راند و یا به ناظران منفعلی مبدّل ساخت.پائین كشیدنِ مجسّمههای رضاشاه و محمّد رضاشاه در تهران و شهرستانها، حمله به آرامگاه رضاشاه و قصد تخریب آن، برگزاری دهها و دهها میتینگ موضعی به ابتكار حزب توده در خیابانها و میدانهای شهرهای مختلف علیه سلطنت؛ یورش به مغازهها و ادارات برای پائین كشیدن عكس شاه و خانوادۀ سلطنتی، توهین و ناسزاگوئی به آنان،درگیری با كَسَبه و مردم،بسیاری را آزُرد و موجب رَمیدن آنها از حكومت مصدّق شد. آنگاه كه آن اَعمال با شعارِ برپائی جمهوری دموكراتیك به میدانداری تودهایها و قدرتنمائیهای آنها توأم گشت، بسیاری از مردم را به وحشت انداخت و نسبت به آیندۀ كشور نگران ساخت.این فكر قـّوت گرفت كه در نبودِ شاه، دكتر مصدّق و سازمانهای سیاسیِ ضعیف و هوادار او، توان مقابله با حزب تودۀ ایران را كه از حمایت شوروی برخوردار بود، نداشته باشند… واقعیـّت اینست كه ما[توده ای ها] غرق در دنیای خودمان بودیم.كتابها و رُمانهائی كه میخواندیم،شیوۀ زندگی ما،دامنۀ معاشرت ما-حتّی با خانوادۀ خود- و محافلی كه آمد وُ شد داشتیم عالَم خود را داشت و ما را بتدریج از مردم جدا ساخته بود.در درون و عُمق جامعه، واقعیـّتهائی جریان داشت كه ما نمیدیدیم و یا نادیده می انگاشتیم ازجمله:ذهنیـّت تودۀ مردمِ آن ایـّام در قبال شاه و رژیم سلطنتی بود. این مقوله، یك بارِ فرهنگی داشت كه طی سدهها و هزارهها،در ناخودآگاهِ تودۀ مردم ریشه دوانده بود.سلطنت و شاه در جهانبینی و ناخودآگاهِ مردم،نوعی قُدّوسیـّت داشت،گوئی بخشی از فرهنگ ما بود».
بنابراین، با توجه به روایتهای شاهدان عینی و گزارشهای مستندِ مندرج در کتابِ «آسیبشناسی …»،من رویداد ۲۸ مرداد را نه «قیام ملّی»می دانم و نه «کودتا»،بلکه آنرا تظاهراتی خودجوش میدانم که به طور شگفتانگیزی به «آتشی خرمنسوز»بدَل شد.به گزارش سفارت امریکا در تهران (که با گزارش «ویلبر» مأمور سازمان سیا در تهران و با روایت بابک امیرخسروی و دیگرِان همخوانی دارد):
-«در روز ۲۸ مرداد: تظاهرکنندگان در مقیاس کوچکی از بازار به راه میافتند، ولی این شعلۀ اولیّه،به طور شگفت انگیزی گُسترش یافت و به زودی به آتشِ خرمنسوزِ عظیمی تبدیل میشود که در طول روز،تمام تهران را فرا میگیرد. نیروهای انتظامی که برای پراکندن مردم فرستاده میشوند، از فرمان حمله به جمعیّت سر باز میزنند و حتّی بعضی از آنها به تظاهرکنندگان میپیوندند…از مرکز شهر،انبوه جمعیّتِ هیجانزده هر چه ماشین و کامیون بود در اختیار میگیرند و به شمال شهر میشتابند و رادیو تهران را محاصره میکنند .کارکنان سفارتخانه(امریکا) در طی این جریان فرصت خوبی داشتند که از نزدیک نوع تظاهرکنندگان را بسنجند. اینها بیشتر غیر نظامی بودند که در میان- شان تعدادی از نیروهای انتظامیِ مسلّح نیز مشاهده میشدند.ولی به هر حال به نظر میرسید که رهبری جمعیّت،دستِ شخصی ها است نه نیروهای نظامی. به نظر میرسید که اینها از اقشار و طبقات مختلف و مرکّب از کارگر، کارمند، دکّاندار، کاسب و دانشجو باشند … نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهیها هم از این موفقیّتِ آسان و سریع – که تا حدود زیادی خودجوش صورت گرفته – در شگفت هستند…».
سرهنگ نجاتی(خلبان نیروی هوائی و هوادار پُرشور مصدّق) نیز تأکید می کند: -«پیروزی سریع کودتاچیان در روز 28 مرداد نه تنها برای ملّت ایران بلکه برای کرمیت روزولت و سردمداران کودتا نیز باورکردنی نبود».
اعلامیّۀ حیرت انگیز خلیل ملکی!
سال ها پیش در مقالۀ « خلیل ملکی و تراژدیِ روشنفکران تنها! »گفته ام که ملکی مردِ اخلاق بود و می گفت اگر سیاست با اخلاق همراه نباشد به جهّنم های بی بازگشت منتهی خواهد شد.بر این اساس، دکتر کاتوزیان معتقد است: «خلیل ملکی در تمام زندگی اش دروغ نگفته بود».
ملکی دو هفته پیش از 28 مرداد32 به مصدّق هشدار داده بود:
-« این راهی که شما می روید به جهنم است ولی ما تا جهنم هم باشما خواهیم آمد!».
موضعگیری شجاعانه و متفاوتِ ملکی در بارۀ رویداد 28 مرداد نیز در راستای همین اخلاق و صداقت بود هر چند که این موضعگیری در نظر برخی دوستانش نوعی«انتحارِ سیاسی»بشمار می رفت.
از شامگاهِ 28 مرداد تا اوّل شهریور1332،ملکی در «غُربتی غریب» به نوشتنِ اعلامیّۀ بلندِ 28 مرداد پرداخت.چهار روز بعد اعلامیّۀ «حزب نیروی سوم»به قلم خلیل ملکی باعثِ حیرتِ رهبران و مسئولان این حزب شد. در این سندِ حزبی اگر چه برخی نظرات سیاسیِ«هیأت اجرائیّۀ حزب» (که عموماٌ مخالف نظرات ملکی بودند) لحاظ شده بود،با اینحال،مسئولان حزب- خصوصاً مسعود حجازی و دکتر محمدعلی خُنجی از انتشار اعلامیّه خودداری کردند و آنرا «سندِ انحراف» و «خیانتِ ملکی» نامیدند زیرا در آن اعلامیّه، ملکی حتّی یک بار هم از «کودتای 28 مرداد» نامی نبُرده بود. لحن اعلامیّۀ ملکی چنان بود که ضمن پذیرفتنِ «سقوط دکتر مصدّق از مقام نخست وزیریِ ملّت ایران» پایانِ دورۀ نخست وزیری وی را نیز اعلام می کرد.
در بارۀ اراذل و اوباش!
چنانکه در بخش«افسانۀ شعبان جعفری»گفته ام:جنبش های پوپولیستی، نه تنها برای توده ها و روشنفکران، بلکه برای اراذل و اوباش نیز جاذبـۀ بسیار دارند، هم از این روست که در اینگونه جنبش ها، اراذل و اوباش با «حضورِ همیشـه در صـحنه » تحکـیم کننـدگانِ قدرت حکومت ها می شوند. پدیدۀ «لات» و «لوطی»، محصول جوامع عقـب مانـدۀ ســُنّتی اسـت. ایـن افـراد، محصـول فقـر فرهنگـی، بی ثباتی های سیاسی و فقدانِ امنیـّت اجتماعی در جوامع سُنّتی و پدرسالار میباشند. بـه نظـر مـی رسـد کـه لوطی ها و مشدی ها، بازماندگان عیـّاران و جوانمردان در دوره های نخست حملۀ اعراب به ایران باشـند کـه به نسبت ثبات و استقرار حکومت ها، قدرت اجتماعی شان تقویت یا تضعیف می شد. ما حضور و حاکمیـّت این دسته ها و گروه های مختلف را تقریباً در سراسر دوره های تاریخ ایران بعد از اسـلام مشـاهده مـی کنـیم. استاد شفیعی کدکنی در تحقیق درخشان خود در بارۀ قلندریـّه، ضمن اشاره به تحـّول تـدریجی عیــّاران و جوانمردان به گروه های آشوبگر و اوباش، تأکید می کند که «بسیاری از آداب و رسوم زورخانه ها ـ از چـرخ زدن و کبـّاده کشیدن تا کبودی زدن یا خالکوبی روی بدن ـ همه و همه استمرار سنّت عیـّاران است.
با سقوط رضاشاه (شهریور 1320) و فقدان ثبات سیاسی و امنیـّت اجتماعی، فعالیـّت «لوطی»ها نیـز رونق تازه ای یافت بطوری که هریک از احزاب و سازمان های سیاسی، گروه هـای لات و لـوطی خـود را داشتند.در دولت دکتر مصدّق گویا برای نخستین بار دکتر حسین فاطمی استفاده از لات ها و لوطی ها را به رئیس شهربانی کلّ کشور(سرلشکر مزیـّنی) پیشنهاد کرد تـا بعنـوان «مـردم همیشـه در صـحنه » و »نیروی فشار»، از اقدامات دولت، حمایت و پشتیبانی کنند و یا در مواقع لازم، تظاهرات مخالفـان دولت را سرکوب نمایند،امـّا پیشنهاد فاطمی با مخالفت سرلشکر مزیـّنی روبرو شد کـه در نتیجـه،باعث استعفای مزیـّنی از ریاست کلّ شهربانی گردید.شعبان جعفری در آن زمان به جبهۀ ملّی نزدیک بود بطوری که بسیاری از رهبران جبهۀ ملّی با شعبان جعفری پیوند داشتند و در مراسم باشگاه وی شرکت می کردند.
نویسندگان توده ای در روایتی اغراق آمیز تعداد اراذل و اوباش در روز 28 مرداد را «هزاران نفر» دانسته اند در حالیکه دکتر غلامحسین مصدّق(پسر دکتر مصدّق) تعداد آنان را «۲۰۰-۳۰۰ نفر»می داند بی آنکه به این نکتۀ اساسی اشاره شود که آن نیروی عظیم مردمی که یک سال قبل «حماسۀ قیام سی تیر»را آفریده بود،در روز 28 مرداد چه شد و به کجا رفته بود؟
ملکی در بارۀ نقش اراذل و اوباش در روز 28 مرداد تأکید می کند:
-«تصوّر اینکه در آن روز کودتاچیان با به راهانداختن دستجات اوباش قدرت را از دست جبهۀ ملی(بورژوازی ملّی)درآوردند تصوّر سادهلوحانهای است. جملاتی از این قبیل که گویا تنها تکیهگاه حکومت، اوباش و رجالهها میباشند و نظایر آن عاری از روح مارکسیستی است».
خلیل ملكی -بعدها-در تحلیلی از علل شكست دكتر مصدّق نوشت:
-«اگر ما پس از پیروزی[ملّی کردن صنعت نفت] دچار شكست شدیم، تقصیر از خودِ ما بود… اگر رهبری نهضت [دكتر مصدّق] به یك سلسله اقدامات دست میزد و از یك سلسله اقدامات خودداری میشد، هم از شكست جلوگیری میگردید و هم نهضت ملّی پیروزمندانه جلو میرفت… بقدر كافی واقعبین نبودن رهبری نهضت، ضربه را زد. در مسئلۀ نفت، رهبری واقعبین میبایست توجـّه داشته باشد كه نتیجۀ نهائی رد همۀ پیشنهادها چه خواهد بود. امروز جریان حوادث نشان داده است كه نتیجه چیست! در آن زمان نیز بعضی از عناصر آگاه و هشیار و واقعبین، همین وضع را پیشبینی كرده و گذشت بیشتر و حلّ واقعبینانۀ مسئله [نفت را] تشویق میكردند…قهر كردن و توی خانه نشستن و به امید ایدهآل مطلق «یا همه چیز یا هیچ چیز»، هر چیز را از دست دادن، اگر هم ارزش اخلاقی داشته باشد، ارزش اجتماعی و سیاسی ندارد… عوض این كه مردم را رهبری كنیم به دنبال آنها روانه شدیم و اسیر احساسات بودیم كه به مردم عوام تلقین شده بود. عوض این كه مصلحت كشور و مردم را در نظر بگیریم، دائماً میگفتیم: «مردم در بارۀ این كار چه خواهند گفت؟»… رهبری، دنبالهروی از عوام نیست…».
بعد از نوشتنِ اعلامیّۀ 28 مرداد،خلیل ملکی-شخصاً- خود را به زندان معرّفی کرد و سپس به زندان فلک الافلاک تبعید شد.
زنان آمریکائی در روز 28 مرداد!
عبدالرضا انصاری(معاون «ادارۀ اصل چهار» در زمان مصدّق)در گفتگو با نگارنده به نکتۀ تازه ای اشاره کرده که در شناخت رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ بسیار اهمیّت دارد. به روایت عبدالرضا انصاری:
– « گروهی از زنانِ کارمندان بلندپایۀ سفارت امریکا، ازجمله خانم ویلیام وارن (William Warne)، رئیس ادارۀ «اصل چهار»، همراه با گروهی از بانوان نیکوکار ایرانی،مانند خانم عزّت سودآور،خانم ناصر(رئیس وقت بانک ملّی)،خانم نصر (همسر محسن نصر،شهردار تهران) که در یک انجمن خیریّه فعالیت میکردند، طبق معمول، در روز ۲۸ مرداد در سالن بانک ملّی جلسه داشتند.این امر، نشان میدهد که کارمندان بلند پایۀ سفارت امریکا، تصوّری از وقوع کودتا نداشتند ، در غیر این صورت، مسئولان سفارت امریکا، با توجه به حسّاس بودن اوضاع و احتمال وقوع حوادث ناگوار در روز ۲۸ مرداد، از رفتن زنان امریکایی به این جلسه ممانعت میکردند».
بنابراین،جدا از نامگذاریهای رایج،برای درکِ رویداد ۲۸ مرداد،ابتداء باید به روان- شناسی مردم عادیِ تهران پس از خروج شاه از ایران و سپس،باید به انفعالِ عجیب و حیرت انگیز دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد توجّه کرد.