«آموزش زبان مادری»، آری «آموزش به زبان مادری»، نه!،مسعود لقمان
ایرانزمین و تمدّن برآمده از آن، بسان فرش رنگارنگِ شگفتانگیزی ست که ایرانیان در درازای تاریخ کهنسالشان از هر دهکده، شهر و استان و با هر فرهنگ، آیین و باور، گویش و زبانی در ساخت و بالیدنش نقشی به سزا داشتهاند.
زبان پارسی دری که ادامۀ نیای خود: پارسی باستان؛ مادربزرگش: پهلوانیک؛ و مادرش: پارسیگ یا پهلوی ست، نه تنها زبان فرهنگ و شهرآیینیِ ایرانی ست که «خانه وجود» و «هستی» ماست. زبانی ست که ایرانیان در درازای 2500 سال با هر گویش یا زبانی و با هر دین و باوری، بدان نوشته، سروده و خواندهاند و همه اندیشه خود را با آن پرداخته و معنا بخشیدهاند و ایرانیبودن را با فرهنگ و فرهنگ را با زبان پارسی شناساندهاند.
زبان پارسی دری که ادامۀ نیای خود: پارسی باستان؛ مادربزرگش: پهلوانیک؛ و مادرش: پارسیگ یا پهلوی ست، نه تنها زبان فرهنگ و شهرآیینیِ ایرانی ست که «خانه وجود» و «هستی» ماست. زبانی ست که ایرانیان در درازای 2500 سال با هر گویش یا زبانی و با هر دین و باوری، بدان نوشته، سروده و خواندهاند و همه اندیشه خود را با آن پرداخته و معنا بخشیدهاند و ایرانیبودن را با فرهنگ و فرهنگ را با زبان پارسی شناساندهاند.
پارسی، برخلاف سایر زبانهای مدرنیّت، نه از روی زور و فشار سردمداران که با خواست همه باشندگان حوزۀ تمدنیاش، زبان وحدتبخش شان بوده است. از رودکیِ سمرقندی و سیفِ فرغانهای تا جامی و مولانای بلخی و خواجه عبدالله انصاریِ هراتی تا عطار نیشابوری و فردوسی و اسدیِ توسی و فرخی سیستانی تا اقبال لاهوری و بیدل دهلوی هندی تا سعدی و حافظ شیرازی تا هاتف اصفهانی و محتشم و کلیم کاشانی تا باباطاهر و عینالقضات همدانی و عبید زاکانیِ قزوینی تا نظامی گنجهای و خاقانی شروانی تا اوحدی مراغهای و شمس و قطران تبریزی و مستوره کردستانی و هزاران فرزانه دیگر در درازای سدهها، این زبان را در جایجای ایران، پرورانده و زبان تمدن ایرانی کردهاند و در سده اخیر و از جنبش مشروطیت به اینسو هم به یاری صدها نویسنده و مترجم کوشا و زبردست، با بهرهای از پیشینه غنی و پربار این زبان، فارسی به یکی از زبانهای پویا در زمینه دانش و فناوری در دانشگاهها بدل شده است.
امروزه نیز اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر این مهم تاکید ورزیده و به روشنی نوشته است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران، فارسی ست. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد؛ ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
همانگونه که نمیتوان از ایرانیبودن گفت و نقش تمدنی و وحدتبخش و فرهنگآفرین زبان فارسی را نادیده گرفت، نمیتوان از نقش گویشها و دیگر زبانهای این سرزمین به عنوان پشتوانۀ تمدنی و پربار شدن فرهنگ ایرانی سخن نگفت. همانگونه که قانون اساسی به روشنی میگوید آموزش ادبیات زبانهای محلی و قومی در مدرسهها در کنار زبان فارسی آزاد است و طبعاً هم «آموزش زبان مادری» بایسته است و هر ایرانی نیز باید از این حق دفاع کند و آن را به رسمیت بشناسد. مشکل، اما در اینجا بروز میکند که سخن از «آموزش به زبان مادری» و کنار نهادن زبان فارسی مطرح میشود و این مخالف نص صریح قانون اساسی است؛ چراکه آموزش باید به زبان فارسی باشد و ادبیات زبانهای دیگر تنها در کنار زبان وحدتبخش ایرانیان میتواند آموزش داده شود؛ اگر غیر از این باشد، پس از یکی دو نسل، ایرانیان ملتی خواهند شد که از هر شهری به شهری دیگر و از هر استانی به استانی دیگر به گویش و زبانی متفاوت و غیر قابل فهم برای یکدیگر سخن خواهند گفت و در این صورت، دیگر چیزی از ملیت ایرانی باقی نخواهد ماند؛ آنهم در زمانهای که دشمنان تاریخی ایرانیان برای نیستی تمدن ایرانی، نقشهها در سر میپرورانند و از در زبان، انواع پانهای قومگرا را در برابر تاریخ و هویت ایرانی عَلَم کردهاند، سخنان حجتالاسلام و المسلمین علی یونسی، دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی، که در آخرین روز دیماه به مهر گفتهاند: «آموزش «به زبان مادری» برای سایر زبانها در دستور کار است» نه تنها برخلاف نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که زمینههای بایسته برای فروپاشی وحدت ایرانیان را در راستای آمال دشمنان این مرز و بوم، آماده میکند.
همچنین مشاوران ایشان به بسیاری از نکتهها در این میان توجه نمیکنند. بگذارید مثالی بزنم. زبان کردی که بسان فارسی از زبانهای هندواروپاییست، به زبانها و گویشهای گوناگونی چون هورامی، سورانی و بادینان یا کرمانجی، گروسی، کرمانشاهی، لکی، کلهری، اردلانی و جلالی و… شاخهبندی میشود؛ حال دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتها چگونه میتواند یکی از اینها را به عنوان معیار برای کتابهای درسی برگزیند تا به سایر گویشوران زبان کردی جفا نکند؟! یا مثلا آیا بناست به زبانهای کرانه کاسپین چون: تالشی، گیلکی، دیلمی، مازندرانی، شهمیرزادی و … هم کتابهای درسی نوشته شود؟! دیگر اینکه بنا به پیشینه تمدنی، دیوانی و تاریخی-فرهنگی، تنها زبان ایرانی که میتواند حامل مدرنیت جدید باشد، زبان فارسی ست و دیگر زبانهای این پهنه برای چنین آرمانی پرورده و آزموده و صیقلخورده نشدهاند و در انتقال مفاهیم مدرنیت ناتوانند و بهره از آنها به عنوان زبان آموزشی، ایرانیان را از قافله تمدن دور میکند و عقب نگه میدارد.
در فرجام بار دیگر تأکید میکنم که «آموزش زبان مادری» در کنار زبان فارسی که زبان رسمی، تمدنی و دیوانی ست، خواستهای ست بحق که باید از سوی همگان پیگیری شود؛ اما «آموزش «به» زبان مادری» و حذف زبان فارسی از سامانه آموزشی برخلاف نص صریح قانون اساسی و همچنین مؤلفههای وحدتبخش ایرانیان است.
امروزه نیز اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر این مهم تاکید ورزیده و به روشنی نوشته است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران، فارسی ست. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد؛ ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.»
همانگونه که نمیتوان از ایرانیبودن گفت و نقش تمدنی و وحدتبخش و فرهنگآفرین زبان فارسی را نادیده گرفت، نمیتوان از نقش گویشها و دیگر زبانهای این سرزمین به عنوان پشتوانۀ تمدنی و پربار شدن فرهنگ ایرانی سخن نگفت. همانگونه که قانون اساسی به روشنی میگوید آموزش ادبیات زبانهای محلی و قومی در مدرسهها در کنار زبان فارسی آزاد است و طبعاً هم «آموزش زبان مادری» بایسته است و هر ایرانی نیز باید از این حق دفاع کند و آن را به رسمیت بشناسد. مشکل، اما در اینجا بروز میکند که سخن از «آموزش به زبان مادری» و کنار نهادن زبان فارسی مطرح میشود و این مخالف نص صریح قانون اساسی است؛ چراکه آموزش باید به زبان فارسی باشد و ادبیات زبانهای دیگر تنها در کنار زبان وحدتبخش ایرانیان میتواند آموزش داده شود؛ اگر غیر از این باشد، پس از یکی دو نسل، ایرانیان ملتی خواهند شد که از هر شهری به شهری دیگر و از هر استانی به استانی دیگر به گویش و زبانی متفاوت و غیر قابل فهم برای یکدیگر سخن خواهند گفت و در این صورت، دیگر چیزی از ملیت ایرانی باقی نخواهد ماند؛ آنهم در زمانهای که دشمنان تاریخی ایرانیان برای نیستی تمدن ایرانی، نقشهها در سر میپرورانند و از در زبان، انواع پانهای قومگرا را در برابر تاریخ و هویت ایرانی عَلَم کردهاند، سخنان حجتالاسلام و المسلمین علی یونسی، دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی، که در آخرین روز دیماه به مهر گفتهاند: «آموزش «به زبان مادری» برای سایر زبانها در دستور کار است» نه تنها برخلاف نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که زمینههای بایسته برای فروپاشی وحدت ایرانیان را در راستای آمال دشمنان این مرز و بوم، آماده میکند.
همچنین مشاوران ایشان به بسیاری از نکتهها در این میان توجه نمیکنند. بگذارید مثالی بزنم. زبان کردی که بسان فارسی از زبانهای هندواروپاییست، به زبانها و گویشهای گوناگونی چون هورامی، سورانی و بادینان یا کرمانجی، گروسی، کرمانشاهی، لکی، کلهری، اردلانی و جلالی و… شاخهبندی میشود؛ حال دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتها چگونه میتواند یکی از اینها را به عنوان معیار برای کتابهای درسی برگزیند تا به سایر گویشوران زبان کردی جفا نکند؟! یا مثلا آیا بناست به زبانهای کرانه کاسپین چون: تالشی، گیلکی، دیلمی، مازندرانی، شهمیرزادی و … هم کتابهای درسی نوشته شود؟! دیگر اینکه بنا به پیشینه تمدنی، دیوانی و تاریخی-فرهنگی، تنها زبان ایرانی که میتواند حامل مدرنیت جدید باشد، زبان فارسی ست و دیگر زبانهای این پهنه برای چنین آرمانی پرورده و آزموده و صیقلخورده نشدهاند و در انتقال مفاهیم مدرنیت ناتوانند و بهره از آنها به عنوان زبان آموزشی، ایرانیان را از قافله تمدن دور میکند و عقب نگه میدارد.
در فرجام بار دیگر تأکید میکنم که «آموزش زبان مادری» در کنار زبان فارسی که زبان رسمی، تمدنی و دیوانی ست، خواستهای ست بحق که باید از سوی همگان پیگیری شود؛ اما «آموزش «به» زبان مادری» و حذف زبان فارسی از سامانه آموزشی برخلاف نص صریح قانون اساسی و همچنین مؤلفههای وحدتبخش ایرانیان است.
* روزنامهنگار و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران
منبع:روزنامهء قانون