شاعرِ«گُلِ یخ» فرو مُرد!،علی میرفطروس
* مهدی اخوان لنگرودی در درازای غربتی 47 ساله ، هماره از « وطن » و « خانه »(ایران) سخن گفته بود!
* تبعید، تنهـا یـک مفهوم جغرافیـائی نیست، بلکـه بیشتر – و مهم تر – یـک مفهوم درونی، عاطفی و فرهنگی است. تبعید: حسرتِ «خواستن»هـائـی ست که در حیرتِ «نتوانستن»ها پَر پَر می شوند و می سوزند … و تبعیدی کسی ست که تنها از پشتِ شیشـه های اشک، میهن و مجبوب خویـش را بخاطر می آورد. بنا بر اين: «تبعيدی کسی است که خود، در جائی، و رؤياها و خاطرات و عاطفه هايش در جای ديگراند»، و اينهمه، يعنی؛ پريشانی جان و پراکندگی های ذهن و زبان.
***
ازدفتر بیداری ها و بیقراری ها
دوشنبه،5 خرداد 1399 / 25 می 2020
مهدی اخوان لنگرودی، شاعرِترانۀ معروفِ «گُل یخ» (باصدای کورش یغمائی) -پس ازیک بیماری طولانی- بامدادِ امروز در بیمارستان وین (اتریش) درگذشت.
مهدی اخوان لنگرودی به سال ۱۳۲۴ در لنگرود به دنیا آمد: در شهرِ برنج وُ باران وُ چای.ازاین رو،این پدیده ها عناصراصلی شعرهای وی را تشکیل می دهند.
نخستین دفترشعر اخوان لنگرودی «سپیدار» بود که با مقدّمۀ شیوای محمود پایندۀ لنگرودی در سال ۱۳۴۵منتشرشد.او سپس در رشتۀ جامعه شناسیِ دانشگاه ملّی به تحصیل پرداخت و دراین دانشگاه ضمن آشنائی با کورش یغمائی ترانۀ«گُل یخ» را سرود که بعنوان نخستین کوشش در «ترانۀ راک» شهرتی فراوان یافت.
-غم میونِ دوتا چشمونِ قشنگت
لونه کرده
شب توی موهای سیاهت ، خونه کرده…
بهار از دستای من پَر زد وُ رفت
گُلِ یخ توی دلم
جوونه کرده
اخوان لنگرودی درسال 1352 برای ادامۀ تحصیل به اتریش رفت و در ویَن اقامت گُزید، ولی در همۀ این «سال های دوری و دلتنگی»، مفهوم «خانه» (وطن) جایگاهی سبز و ماندگار در شعرهای او داشت.به جرأت می توان گفت که کمتر شاعری مانند مهدی اخوان لنگرودی در درازای غربتی 47 ساله ، اینهمه از «وطن» و «خانه»(ایران) سخن گفته باشد:
خانه!
همه چیز از برابرِ تو می گذرد
چشم های سبزت
برهم می نشیند
و جای پای موج هایت
برساحل
تو در من
تا کجا می آئی
و از من
تا کجا می روی
کاش انتهای سرنوشت اینجا نبود!
خانه!
تو دور نیستی!
اینجائی
-در دلم-
با پایه هائی از آتش…
درمقالۀ « ناصر خسرو قباديانى؛ صداى طغيان، تنهائى و تبعيد» نوشته ام:
تبعید، تنهـا یـک مفهوم جغرافیـائی نیست، بلکـه بیشتر – و مهم تر – یـک مفهوم درونی، عاطفی و فرهنگی است. تبعید: حسرتِ «خواستن»هـائـی ست که در حیرتِ «نتوانستن»ها پَر پَر می شوند و می سوزند … و تبعیدی کسی ست که تنها از پشتِ شیشـه های اشک، میهن و مجبوب خویـش را بخاطر می آورد. بنا بر اين: «تبعيدی کسی است که خود، در جائی، و رؤياها و خاطرات و عاطفه هايش در جای ديگراند»، و اينهمه، يعنی؛ پريشانی جان و پراکندگی های ذهن و زبان …
مهدی اخوان لنگرودی از نادر شاعرانی بود که در سراسردورانِ دوری خود از وطن این مفهومِ «خواستن» و «نتوانستن»را تجربه کرده بود و باحسرت وُ آه می گفت:
-کاش انتهای سرنوشت اینجا نبود
درمجموعۀ شعر«سالیا»-که گفتگوی بلندی است با دخترکم (سالیا)- این «غربتِ غریب» و مفهوم«خواستن» و «نتوانستن» بیشتر خود را نشان می دهد:
-سالیا!
سالیا!
خراب جهانم و سرگردان
راهِ خانه را در مه ای نامنتظر
گُم کرده ام.
آه…
ای درختِ کوچک گیلاس
سالیا!
بادست های جوانت
خستگی این سال های پیر را از من بچین
و به مرداب های دور رهایش کن!
در دوران دوری از وطن،مهدی اخوان لنگرودی شعر وُ ادبیّات ایران را سنگر وُ سایه بان خود کرده بود و ازاین رو، خانه اش در وین، میعادگاهِ عاشقانِ شعر وُ فرهنگ وُ ادبیّات ایران بود،ازجمله احمد و آیدای شاملو،محمود دولت آبادی، اکبر رادی ، محمّد عاصمی، شاهرخ مِسکوب ، داریوش آشوری، رضا براهنی ، بهمن مقصود لو ،علیرضا نوری زاده،میرزا آقا عسگری(مانی)، غلامحسین سالمی،رضامقصدی ،شکوه میرزادگی ، اسماعیل نوری علا، پشوتن آل بویه و… کتاب« یک هفته با شاملو» (۱۳۷۳) دقایق جالبی از زندگیِ مشترک او با احمدشاملو و آیدا را ثبت کرده است.او در پاسخ به منتقدان چپ گرای کتاب«یک هفته با شاملو» در نامه ای به وی مینویسد:
-«من چرا یک هفته با شاملو را برایت نوشتهام و چرا تو را دوست داشتهام؟ چرا چهرۀ سرخ عشق را با تو به تماشا نشستهام… برای الیوت هزاران کتاب نوشتهاند، من فقط یک کتاب به نام تو نوشتهام که سبیل کلفتهای استالینیسم، چوب تکفیر را بر سرم کوبیدند… در روزگار آتش و آهن باید… هیتلر و موسولینی را دوست داشت. باید به جهان پرشکوه استالین چسبید که میلیون ها آدم را کُشت. بایست به شعرهای گوبلز دل بست…».
کتابِ « نامۀ همروزگاران » ( 1397) ابعاد روابط عاطفی و ادبی اخوان لنگرودی با شاعران و نویسندگان ایران را نشان می دهد.
دیگر آثار شعری وی عبارت اند از:
چوب و عاج( ۱۳۶۹)، آبنوس بر آتش( ۱۳۷۰)، خانه( ۱۳۷۵)، سالیا (۱۳۷۸ )، گل یخ (برگزیده اشعار) ۱۳۷۸ اشاره کرد.
مهدی اخوان لنگرودی داستان نویسی را نیز تجربه کرده بود،ازجمله:آنوبیس(۱۳۷۴)، در خمِ آهن( ۱۳۷۵)، پنجشنبه سبز( ۱۳۷۵)، ارباب پسر( ۱۳۷۷)، در خم آهن( ۱۳۷۹)، الا تی تی( ۱۳۷۸) و توسکا( ۱۳۹۲ ).
از کتاب های دیگر او می توان از آثار زیر یاد کرد:
خدا غم را آفرید، نصرت را آفرید( ۱۳۸۰)، از کافه نادری تا کافه فیروز( ۱۳۹۲)، ای دل بمیر یا بخوان ؛ترجمه اشعار خوان رامون خمینس(۱۳۷۳)، ببار اینجا بر دلم (گفتگوی بهزاد موسایی با مهدی اخوان لنگرودی( ۱۳۸۴).
شعلۀ شعرش همیشه روشن باد!