زمزمه هائی در راه ،علی میرفطروس
از دفتر بیداری ها و بیقراری ها
۱۷ مرداد۱۳۹۶/ ۸ اوت ۲۰۱۷
بخشی از نشریۀ «مهرنامه» (چاپ ایران،شمارۀ 52)به یادنامۀ دکترعلی شریعتی اختصاص یافته و بامقالات پُرباری به نقد آرا و اندیشه های این «روشنفکرِ مسلّح» پرداخته است.بیشترِ این مقالات ضمن ارزیابی های تازه از عقاید شریعتی و تأثیراتِ مخرّب آن بر فرهنگ سیاسی ایران در انقلاب اسلامی،با طرح این پرسش که«چرا امروز نمی توان با اندیشۀ شریعتی روزگار گذراند؟» ضرورتِ«عبور از شریعتی» را یادآور می شوند . دبیرِ بخش تاریخِ نشریه،بیژن مومیوند معتقداست که«شریعتی اکنون نه تنها دیگر نمی تواند از مسائل و مشکلات ما گره گشائی کند که مُسبّب و منشاء بسیاری از نارسائی ها و تعجیل های مخرّب در حوزۀ سیاسی و اجتماعی هم بوده است».
برای من که حدود 30 سال پیش دراین باره نوشته ام ،ارزیابی های نویسندگان مهرنامه بسیار خوشحال کننده و امیدبخش است هر چند که برخی دوستداران شریعتی با علَم کردنِ پروژۀ«احیای شریعتی» می خواهند گورِ دیگری برای ملّت ما بکَنند!
در سال1996=1375 نیز ضمن نقد اندیشه های شریعتی، در بارۀ عقاید دکترعبدالکریم سروش گفته بودم :«… ما، در قبل از انقلاب، آنقدر درگیر بحث «زیربنا» و «روبنا» و مشغول فلسفۀ دیالكتیكیِ «مرغ» و «تخم مرغ» بودیم كه تا چشم باز كردیم دیدیم هم «زیربنا» را از دست دادیم و هم «روبنا» را. هم «مرغ» را دزدیدند و هم «تخم مرغ» را… پاسخ به حرف های شبه فلسفی و فریبای دكتر سروش، همان ارزیابی درخشان ماركس در مورد لوتر است. شما بجای لوتر نام آقای سروش را بگذارید ببینید چه شباهت شگفتی دارند:
لوتر (آقای سروش) بر بندگی خداوند، پیروز شده، زیرا او بندگی از روی ایمان را بجای آن نشاند. او ایمان به سلطه را در هم كوبید زیرا كه او سلطۀ ایمان را تجدید نمود. او كشیش (آخوند) را به عامی تبدیل كرد، زیرا كه او عامی را به كشیش (آخوند) مبدّل نمود. او انسان را از مذهب گرائی ظاهری آزاد ساخت، زیرا كه او مذهب گرائی را بباطن انسان منتقل کرد. او تن را از زنجیرها رها ساخت زیرا كه او دل را به زنجیر كشید.
با این افكار شبه فلسفی بود كه حزب توده و بسیاری از روشنفكران «لائیک» ـ در قبل از انقلاب ـ برای جامعۀ در حالِ تحوّل ایران، انواع و اقسامِ «اسلام رهائی بخش» و «تشیع سرخ علوی»خلق كردند. ظاهرآ حالا هم داریم این دُورِ باطل را تكرار می كنیم. حدود یكصد سال پیش فرزانگان انقلاب مشروطیت می گفتند: «ما با رنج های بسیار، این غول خطرناک(مذهب) را در شیشه كرده ایم، بر آیندگان است كه با هوشیاری و آگاهی نگذارند تا بار دیگر این غول(مذهب) آزاد شود»… بعد از گذشت یک قرن، واقعآ ما در كجای كار هستیم؟
امروز وظیفۀ ما مبارزه با این «كشیش درونی»؛ با این «طبیعت كشیش گونه»است (فرقی نمی كند دینی باشد یا لنینی باشد). تا زمانی كه جدائی دین از دولت(حكومت) بوجود نیاید، نه آزادی و استقلال ملّی و نه توسعه و تجدّد اجتماعی ـ هیچیک ـ به سرانجام نخواهد رسید. جامعۀ ایران، الآن نه به «دین حكومتی» احتیاج دارد و نه به «حكومت دینی». بحث اساسی در ایران امروز، بحث «حكومت دموكراتیک دینی» یا «قبض و بسط شریعت» نیست. آنانی كه در داخل و خارج از كشور به این «اختلافات» دل خوش كرده اند، در واقع، ضرورت های اساسی جامعۀ ایران(یعنی لائیسیته، تجدّد، پیشرفت، استقرار حكومت قانون، آزادی، دموكراسی و حقوق بشر) را از یاد می برند…
درجای دیگر نیز گفته ام :من فكر مى كنم كه بدون نقد شجاعانه از گذشته فكرى خويش و بدون گسست قطعى از سُنّت هاى ايدئولوژيک(چه دينى و چه لنينى) روشنفكران ما قادر به پل زدن بسوى آزادى، دموكراسى و تجددّ نخواهند بود. كسانى كه ديروز با تأويل و تفسيرهاى خودسرانه، از آيات قرآن، سوسياليسم و جامعۀ بى طبقۀ توحيدى استنتاج كردند و امروز با ابزار «هرمنوتيک» مى خواهند از دلِ يک دين تمامیّت خواه (توتاليتر) «مردم سالارى دينى» يا «حكومت دموكراتيک دينى» استخراج كنند در واقع هم به مردم سالارى ضربه مى زنند و هم به دموكراسى و تجددّ ملّى…
مقالات«مهرنامه» فضای نوینی را در عرصۀ فرهنگ و فلسفۀ سیاسی ایران بشارت می دهد و از این نظر باید به سردبیر و نویسندگان آن «دست مریزاد!»گفت.