دکتر مظفّرِ بقائی و … ۲۸مرداد ،علی میرفطروس
*دکتر بقائی در غوغای انقلاب اسلامی نسبت به عواقب شومِ حکومت اسلامی هشدار داد و گفت:«این حكومت اول كاری كه میكند در قانون اساسی شیر و خورشید را دور میاندازد و لااله الاالله را به جای آن می گذارد، ولی من هیچوقت روی پرچم ایران آنرا به شیر و خورشید ترجیح نمیدهم و نخواهم داد…دارم میبینم كه این مردم چهار اسبه به طرف یك دیكتاتوریِ فجیع میروند».
*بقائی در انتقاد از محاکمۀ دکتر مصدّق نوشت:«هیچ دادستانی حق ندارد به متّهم توهین کند.دادگاه باید بین دوران خدمت دکترمصدّق و زمانِ انحراف او تمییز قائل شود».
***
اشاره:
«پَرستشِ شخصیّت» و جایگزین شدنِ آن با«پُرسش»از مشخّصه های جوامع عقب مانده و استبداد زده است که در سیطرۀ«بُت های بازاری»، زدودنِ افسانه وُ افسون از چهرۀ شخصیّت های تاریخی را دشوار می کند. شخصیّتِ دکترمحمّد مصدّق و سقوط آسان دولت وی نمونۀ برجسته ای از این «امتناع پُرسش» و«ارتفاع پرَستش» است.
تحقیقاتِ رایج در بارۀ سقوط دولت مصدّق بیشتر برنقشِ«عواملِ خارجی» تأکید می کنند و از اراده و انفعال حیرت انگیز مصدّق در روز 28مرداد غافل اند در حالیکه مهندس احمد زیرک زاده – که تا آخرین لحظات 28مرداد در کنارمصدق بود- می گوید:
-«شکی نیست که در روزِ 28مرداد دولت دکتر مصدّق به سهولت می توانست کودتاچیان را مغلوب سازد… ولی در آن روز، واضح بود كه دكتر مصدّق مردم را در صحنه نمیخواهد… تمام آنهائی كه در آن روز در خانۀ نخست وزیر [ بودند ] بارها و بارها، تك تك و یا دسته جمعی از او خواهش كردند اجازه دهد مردم را به كمك بطلبیم،موافقت نكرد و حتّی حاضر نشد اجازه دهد با رادیو مردم را باخبر سازیم . مصدّق نقشۀ خود را داشت و حاضر نبود در آن تغییری دهد»(1).
سخن مهندس زیرک زاده متضمن حقیقت دیگری نیز هست که «پُشتِ پردۀ کودتا» و اطلاق آن به رویدادهای 25 تا 28مرداد را بیان می کند.او با اشاره به بن بستِ مذاکرات نفت، اختلاف در صفوفِ جبهۀ ملّی ، مشکلاتِ عظیمِ مالی، بیکاری و عدم پرداخت حقوق کارگران و کارمندان و «خطرِ برپا شدنِ طغیان و آشوب از هر طرف و درهر شهرستان» می گوید:
–«مصدّق چون ازسقوط دولت خود مطمئن بود برای حفظ آبروی ملّت ایران[؟] بهتر خواست که دولت ملّیِ او با یک کودتای خارجی سرنگون شود تا با یک جنگ داخلی که می توانست رنگ ایرانی بگیرد»(2).
پژوهشگرانی که برخی عملکردهای دکترمصدّق در روزِ 28مرداد را ناشی از«اشتباهات تاکتیکیِ مصدّق» می دانند،بهتر است آن اقدامات را به عمل و ارادۀ آگاهانۀ وی منظور کنند؟،ازجمله:
1-واگذاری همزمانِ فرماندهی نیروهای مسلّح گمرك، فرمانداری نظامی تهران و ریاست شهربانی كلّ كشور به سرتیپ محمد دفتری،
2- رد درخواست کمکِ مردمی از طریق رادیو،
3-رد پیشنهاد مسّلح کردن مردم ،
4-رد درخواست کمک گرفتن از سازمان نظامی حزب توده.
بنابراین، بررسیِ رویداد 28مرداد زمانی می تواند کامل و منصفانه باشد که ضمن دیدنِ رویدادها و عوامل مختلف، به اراده و انفعال حیرت انگیزِ مصدّق درآن روزِ سرنوشت ساز توجه کند. در مقالۀ « نقش و نقشۀ دکترمصدّق در روز ۲۸ مرداد » به این مسئلۀ مهم پرداخته ام.
انتشارِ بخشِ پایانیِ مقالۀ «دکتر مظفّرِ بقائی…» در آستانۀ رویداد 28مرداد32 فرصتی است برای بازاندیشی در بارۀ آن دورانِ پُرآشوب با این امید که ضمن« نگاهِ مادرانه به تاریخ » بتوانیم از«سیاه و سپید دیدنِ شخصیّت ها» و تلقّی آنان به «قدّیس» یا «ابلیس» پرهیز کنیم. با شکستِ احزاب و ایدئولوژی های فریبا و فرونشستنِ غبارِ کینه ها و کدورت ها اینک سخن گفتن از« نفرین شدگان تاریخ» نه تنها یک ضرورت تاریخی بلکه یک وظیفۀ اخلاقی است.
دکتربقائی و حزب توده
دکتربقائی و خلیل ملکی مبارزه با حزب توده را امری استراتژیك و اساسی میدانستند. بنظر آنان «بزرگترین خطری كه ایران و نهضت ملّی را تهدید میكند» حزب توده بود و لذا، اتحاد با حزب توده را برای جبهۀ ملّی «فاجعه بار» می نامیدند(3).
مصدّق در پاسخ به معترضان گفته بود:
-«مگراینها(توده ای ها) ایرانی نیستند ؟ باید از احساسات شان به نفع نهضت استفاده کنیم».(4).
دکتربقائی مماشات مصدّق با این حزبِ غیرقانونی را« نمونه ای از وحدت مصدّق با کمونیست ها» می دانست.این اعتقاد هر چند اغراق آمیز بود ولی حضور برخی رهبران «حزب ایران» در کابینۀ دومِ دولت مصدّق این گمان را تقویت می کرد چرا که در ماجرای پیشه وری و فرقۀ دموکرات آذربایجان،«حزب ایران» با توده ای ها وحدت کرده بود. مهندس زیرک زاده – از رهبران «حزب ایران»- بعدها – گفت:
-«مرا عقیده بر این بود که از اواخر سال 1324 تا مرداد 1332 حزب توده هر وقت میخواست میتوانست با یك كودتا تهران را تصـّرف كند…»(5).
بقائی که در مخالفت با حضور چند وزیر توده ای در کابینۀ قوام السلطنه از حزب دمکراتِ وی جدا شده بود ، در زمان مصدّق نیز قدرت گیری توده ای ها را مشاهده می کرد و لذا، در آخرین دیدار با مصدّق ضمن یادآوریِ سرنوشتِ «دكتر بِنِش» و «مازاریك»در«ائتلاف با تودهایهای چكسلواكی»، مصدّق را از همكاری با حزب توده برحذر داشت و گفت:
-«جنابعالی به اندازۀ «بِنِش» وطنپرست هستید. تحصیلات شما هم در یك كشور بوده، چون او هم دكتر حقوق از سوئیس بود ولی به صرف اینكه او 60-70 سال هم در قلب اروپا زندگی كرده بود، جنابعالی باید تصدیق بفرمائید كه احاطۀ او به سیاست جهانی بیش از شما بوده است، معذلك، فریب خورد و مملكت خود را به نابودی كشید»(6).
مصدّق به عنوان وزیر دفاع و مسئول نظامی و انتظامی کشور، قدرت نظامی حزب توده – به عنوان بزرگ ترین حزب کمونیستِ خاورمیانه – را ناچیز می شمرد و حتّی بعد از 28 مرداد و کشف اسلحه و مهمّاتِ سازمان نظامی حزب توده می گفت:
-«مسلّط شدن افرادِ چپ بر اوضاع حرفی بود بی اساس،چونکه احزاب چپ اسلحه نداشتند تا بتوانند براوضاع مسلّط بشوند. با تمام جدیّتی که بعد از سقوط دولت اینجانب بکار رفت آیا ده قبضه تفنگ در خانۀ یکی از افسران و یا در محلی مربوط به احزاب چپ بدست آوردند؟»(7).
درحالیکه بابک امیرخسروی- کادر قدیمی و فعّال حزب توده در روز 28مرداد- از نیروهای حزب توده به عنوان «اردوی عظـیم حـزب توده » و « سپاه عظیم و رزم دیدۀ توده ای ها» یاد می کند که «در همۀ ارکان و زوايای ارتش ـ حتی گـارد جاويـدان شاهی ـ رخنه کرده بود»(8).
درمقالۀ« جایگاه سیاسی- نظامی حزب توده وسقوط دولت مصدّق » نشان داده ام که نگرانی های خلیل ملکی ، دکتر بقائی و دیگران از قدرت و نفوذ حزب توده درست بوده زیرا چند ماه پس از 28مرداد32 کشف سازمان نظامی حزب توده و امکانات حیرت انگیز آن نه تنها « رهبرانِ دیرباورِ جبهۀ ملّی » را دچار وحشت وُ حیرت کرده بود بلکه توده ای ها را نیز متحیّر ساخته بود(9).
کشف سازمان نظامی حزب توده و شکست این حزب در ایجادِ ایرانستانِ وابسته به شوروی بر کینۀ سوزان حزب توده علیه دکتربقائی و خلیل ملکی افزود و باعث شد تا این دو در«حمّام فینِ تبلیغات حزب توده» قربانی شوند.دكتربقائی در این باره میگوید:
-« تودهایها با تمام قدرت خود بر ضدِّ ما جنگ كردند… دستگاههای تبلیغاتی داخل و خارج كشور آنها، بطور مداوم، من و دوستان مرا مورد حمله قرار دادند و حتّی بعضی اوقات هم كه گوشۀ زندان بودم، از حمله به من خودداری نكردند. حملات آنها هیچ حدّی نداشت…»(10).
خلیل ملکی نیز می نویسد:
–«زجر وُ شکنجــۀ روحی که همرزمان سابق من [توده ای ها] بر من تحميل کرده اند،خيلی کُشنده تر از شکنجـه های جسمانی ست که به من داده اند و يا می توانند بدهند…من شخصاً – همواره – عادت کرده ام که از بروتوس ها از پشت خنجر بخورم»(11).
کینه و نفرت توده ای ها نسبت به خلیل ملکی آنچنان بود که بقول دکترمهرداد بهار: در زندان فلک الافلاک قصدِ کشتن خلیل ملکی را داشتند(12).
دکتربقائی و مذهب
رشد و پرورشِ دکتر بقائی در خانواده ای مشروطهخواه و معتقد به آئین «شیخیـّه»، تساهل مذهبی را در بقائی نهادینه کرده بود.تحصیلات بقائی در پاریس و رسالۀ دکترای وی دربارۀ «اخلاق ابن مِسكَوُیه» و آشنائی او با مباحث روشنفکران پاریس ازمظفّرِ بقائیِ جوان ، فردی سکولار ساخته بود.درواقع، بقائی در فرانسه آخرین اعتقادات خویش نسبت به اسلام و روحانیـّت را از دست داد و در نامههائی به پدرش، به تحقیر و توهینِ روحانیـّت شیعه پرداخته بود(13).
دكتر بقائی -مانند دكتر عبّاس دیوشلی نظریّه پرداز حزب زحمتکشان- معتقد به جدائی دین از سیاست بود. به روایت حسن آیت:
-«آقای دیوشلی میگفتند دین از سیاست جدااست و روحانیون هم نوكران انگلیس هستند و هیچگاه وارد میدان سیاست نخواهند شد و از من[آیت] كه میگفتم: این فكر، یك فكر استعماری است، ناراحت شده بودند و حتّی این جمله را توهینی به خود تلقّی كرده بودند»(14) .
براین اساس،حسن آیت که از«اسلامی کردنِ حزب زحمتکشان» مأیوس شده بود، درنامۀ مفصّلی به دکتربقائی (سوم آذر 1342) ازتشکیل«مجلس روزهخواری در منزل» و«اَعمال خلاف مذهبِ بقائی» انتقادکرد و به بقائی پیشنهاد نمود:
-« …حتی به صورت پراگماتیستی هم که شده به مذهب روی خوش نشان دهد …این خیلی مضحک است که [رهبر]حزب ما بعضی اوقات تظاهر به اعمالی کند که آشکارا با مذهب مغایرت داشته باشد… تظاهر به بعضی اعمال که با ظواهر مذهب و شعایرِ مورد قبول اکثریت مردم مغایرت داشته باشد به ویژه از طرف عدهای که سَمتِ رهبری دارند مذموم تر و ناپسندیده تر است» (15).
دکتربقائی و آیت الله کاشانی!
بااینهمه،رابطۀ نزدیک دکتربقائیِ سکولار با آیت الله کاشانی را چگونه می توان توضیح داد؟
این موضوع را می توان از دو زاویه مورد توجه قرار داد:
1-بُعد سیاسی
2-بُعد اجتماعی
دربُعد سیاسی: جنبش ملّی کردنِ صنعت نفت یک جنبش پوپولیستی بود.باچنان خصلتی، مبارزه علیه دولت انگلیس چنان همبستگی و همآوازی ای پدیدآورده بود که مرزهای رایجِ مذهبی – سیاسی را کمرنگ می کرد.
دربُعد اجتماعی: جنبشی که می خواست نمایندۀ آمال و آرزوهای یک ملّت باشد، مجبوربود تا از مذهب و روحانیون برای کسب پایگاه اجتماعی استفاده کند و بهمین جهت،خودِ مصدّق روابط گسترده ای با روحانیون معروف- خصوصاً با آیت الله کاشانی- داشت. برای کسب پایگاهِ اجتماعی بود که جبهۀ ملّی و شخص دکترمصدّق در پوسترهای انتخاباتی یا سخنرانی های خود از آیات قرآن – ازجمله« نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ» استفاده می کرد.
ضرورتِ کسب پایگاه اجتماعی درمیان کارگران و دهقانان باعث شده بودکه حتّی حزب تودۀ کمونیست نیزبه اسلام خواهی و بزرگداشتِ«سالارِ شهیدان و سروَرِآزادیخواهان جهان (امام حسین) تظاهرکند (16).
ازاین گذشته، حزب زحمتکشان-اساساً- از«زحمتکشان» (بازاریان،پیشه وران و کشاورزان) تشکیل شده بود و به سبک احزاب سوسیالیست اروپا- و یا در رقابت با حزب توده- شعار«زحمتکشان ایران متحد شوید» را تیتر نخست نشریات خود قرار داده بود.این بازاریان، پیشه وران و کشاورزان- مانند اکثرهواداران جبهۀ ملّی- دارای اعتقادات دینی بودند و بخشی از آنان به آیت الله کاشانی تعلّق خاطر داشتند،با اینحال حزب زحمتکشان در سیاست عمومی خود، دارای گرایش غیردینی(عُرفی) بود و همین امر،باعث جلب و جذب گروه های دانشجوئی و روشنفکری به این حزب شده بود، لذا، تلاش کسانی مانند حسن آیت برای تغییرحزب به «حزب زحمتکشان اسلامی» ناکام ماند و منجر به اخراج آنان از حزب زحمتکشان شده بود.
با توجه به تهدیدات و تبلیغات زهرآمیزِ حزب توده علیه بقائی وخلیل ملکی، مواضع ضدانگلیسی کاشانی و خصوصاً مدارای نسبیِ او مبنی براینکه « من کلیۀ افراد ایرانی را به منزلۀ فرزند خود میدانم و به هیچ حزبِ بخصوصی تمایل ندارم»(17)می توانست برای کسانی مانند بقائی وملکی «ملجاء» و پناهگاهی بشمارآید. انتشاربرخی مقالات ضد مذهبی(به قلم خلیل ملکی) در روزنامۀ شاهد نیز استفاده ازاین «پناهگاه» (آیت الله کاشانی) را ضروری می ساخت و می توانست آنان را از تیررسِ« فدائیان اسلام» مصون وُ محفوظ بدارد.
دکترمظفّربقائی و رویداد 28 مرداد32
دکترمظفربقائی-مانند بسیاری از رهبران جبهۀ ملّی ،ازجمله دکتر غلامحسین صدیقی- انحلال مجلس را« تصمیمی خطرناک» می دانست وکوشید تا از انجام رفراندوم برای انحلال مجلس جلوگیری کند. دو روز پیش از برگزاری رفراندوم در تهران دکتر بقایی وعلی زُهری(نمایندۀ دیگرمجلس) طی نامۀ سرگشاده ای به مصدّق نوشتند:
-« به شرط اینکه نخست وزیر از تصمیم خطرناک انحلال مجلس دست بردارد ،حاضر هستیم به فوریّت از نمایندگی مجلس استعفا کرده و از مجلس، مستقیماً خود را تسلیم زندان شما نمائیم» (18).
شیوۀ غیردموکراتیک رفراندوم که طی آن گذاشتنِ دو صندوق رأی جداگانه در دو ناحیۀ مختلف، موجبِ شناسائی موافقان و مخالفان می شد و خصوصاٌ شرکت فعّال نیروهای حزب توده در آن ،رَوَند حوادث را به نحوی پیش بُرد که بقائی وقایع شب 25مرداد(به هنگام ابلاغ فرمان شاه مبنی برعزل مصدّق)را«کودتای ساختگی دکترمصدّق» نامید که«برای تکمیل کودتای مصدّق[انجام رفراندومِ انحلال مجلس] این کودتای قلّابی را به وجود آوردند».این امر باعث شد تا دکتربقائی و علی زُهری با وجودِ داشتنِ مصونیّت پارلمانی در ۲۶ مرداد32 به دستور دولت مصدّق بازداشت شوند. روزنامۀ شاهد(ارگان حزب زحمتکشان) این بازداشت را چنین منعکس کرده بود:
بنابراین، بقایی تا حدودِ شامگاهِ ۲۸ مرداد ۳۲ در زندان بود و لذا نقشی در وقایع روزِ 28مرداد نداشت.او پس از آزادی از زندان به محل حزب زحمتکشان رفت . بقائی در این رابطه میگوید:
– «شد صبح چهارشنبه… صدای تیراندازی و اینها را میشنیدیم ولی خب هیچ نه اطلاعی نه دسترسی به خارج داشتیم.کمکم اخبار جسته و گریخته میرسید که حمله به خانۀ مصدق شده و چه و فلان و اینها. نزدیک غروب مردم ریختند آن درهای زندان را باز کردند و چیز کردند که برویم. گفتم من تا دستور آزادیم نرسد از زندان خارج نمیشوم.اینجوری من بیایم [اززندان]صورت فرار دارد و خارج نمی شوم …دستور را آوردند و رفقا هم آمده بودند و ما سوار شدیم رفتیم»(19).
مظفر بقایی در پاسخ به این سوال که پس از آزادی از زندان کجا رفته ؟ میگوید:
-«مطابق معمول به حزب رفتم و سخنرانی کردم»(20).
پس از28مرداد32 و روی کارآمدن دولتِ سرلشکرزاهدی، بقائی سیاست های دولت وی دربارۀ ایجاد رابطه با دولت انگلیس وعقد قرارداد با کمپانی های نفتی را شدیداً مورد انتقاد قرارداد(21) . بقائی از محاکمۀ دکترمصدّق در دادگاه نظامی و نیز ازشکنجۀ دستگیرشدگان توده ای انتقاد کرد و نوشت:
-«این روش مبارزه باحزب توده،غلط است.درجنگِ میان سرنیزه وفکر همیشه سرنیزه مغلوب شده است.کسانیکه باگرفتن یک کارگرستمدیده وگرسنه نگهداشتن یک عائله وآزاد گذاشتن سران حزب توده، تصوّرمی کنند[که] با این حزب مبارزه می نمایند، یا نمی فهمند یا سوء نیّت دارند»(22).
بقائی درانتقاد ازمحاکمۀ دکترمصدّق در دادگاه نظامی نوشت:
-«هیچ دادستانی حق ندارد به متّهم توهین کند.دادگاه باید بین دوران خدمت دکترمصدّق وزمان انحراف او تمییزقائل شود.محکومیّت مصدّق السلطنه نباید طبق میل دشمنان ایران،بصورت محکومیّت ملّت ایران جلوه گر شود»(23).
بدین ترتیب، بعداز28مرداد دکترمظفر بقایی با دولت سرلشکرزاهدی«کنار» نیامد و لذا به زندان و سپس به زاهدان تبعید شد.
دکتربقائی و انقلاب اسلامی
در شورش 15 خرداد آیتالله خمینی، بقول حسن آیت « حزب زحمتکشان در سكوت مرگبار فرو رفته بود» و با وجود ملاقات برخی علما با دكتر بقائی به عنوان رهبر«سازمان نگهبانان آزادی»برای اعتراض به دستگیری خمینی و احرازِ آزادی و مرجعیـّت وی (24) ،بقائی ـ مانند خلیل ملكی ـ در مخالفت با شورش 15 خرداد 42 آیتالله خمینی در جلسات حزبی اعلام كرده بود:
-«هیچ فردی از افراد حزب زحمتكشان حق ندارد در جریانات اخیر [15 خرداد 42] شركت كند… اگر كسی از افراد دستگیر یا كشته شود هیچ گونه مسئولیـّتی متوجـّۀ حزب نخواهد بود… هر كس گرفتار شود من سر قبرش فاتحه هم نخواهم خواند» (25).
درغوغای انقلاب اسلامی و درحالیکه رهبران جبهۀ ملّی با شعارهای آیت الله خمینی همگام و همصدا بودند ، بقائی ازنقض مقرّرات حکومت نظامی به دستور آیت الله خمینی و کشاندنِ مردم و دانش آموزان به صحنۀ مبارزه علیه شاه مخالفت کرد.دریکی از جلسات حزبی که پس از 17 شهریور57 برگزار شد، بقائی گفت:
-«وقتی حکومت نظامی اعلام شده،غلط کردند[بیرون]آمدند.یک آخوند[خمینی]هرچقدر هم محترم باشد،به چه اسمی مردم را به خیابان می کشاند…بچه های مدارس چه حق دارند درامورِ سیاسی دخالت کنند»(26).
دکتر بقائی «می دید که سگ[خمینی؟] دارد می آید»(27) لذا،«درجریان راه پیمائی ها مطلقاً شرکت نکرده بود… وقتی هم خمینی آمد،به ملاقات او نرفت»(28) وهنگامی در رفراندوم جمهوری اسلامی رأی داد که «عملاً جمهوری اسلامی [مستقر] شده بود»(29).
دكتر بقائی درغوغای انقلاب اسلامی ضمن دو سخنرانی (در آذر ـ دیماه 1358) در محل حزب زحمتكشان ملّت ایران در تهران نسبت به عواقب شوم انقلاب اسلامی هشدار داد .این دو سخنرانی با توجه به شرایط بسیارسنگین سیاسیِ آن زمان اگرچه آمیخته به نوعی«تقیّه» و «احتیاط» است ولی در کلیّت خود، دیدگاه های سیاسی بقائی را بیان می کند. بقائی دراین سخنرانی ها ازجمله گفت:
-« قسمتی از حرفهائی كه خواهم گفت در جـّوِ فعلی مملكت، كفر است… ما 25 سال بار این بُهتان [از پشت خنجر زدن به نهضت ملّی] را بر دوش خود كشیدیم، حالا هم به محض اینكه دهن باز كنیم، دوباره آن بهتان بصورت وحشتناكتری تجدید میشود… الآن خفقان به مراتب بدتر از زمان پهلوی است… اكنون علاوه بر همۀ آنها، یك حربۀ بالاتری هم بكار میبرند كه متأسّفانه حتّی بعضی از دوستان خودمان هم «لاعن شعور» به آن متوسّل میشوند و آن، حربۀ تكفیر است… این است كه من با رأی دادن به این قانون اساسی مخالف هستم… قضیـّه اشغال سفارت آمریكا غلط بود. من با تأئید این عمل ناروا مخالفت كردم زیرا سفارت هر كشور، سرزمین آن كشور به حساب میآید… ولو اینكه محل آن اجارهای باشد، و این چیزی است كه در تمام طول تاریخ محترم بوده است…من با روح این قانون اساسی مخالف هستم ، هر چند اسمش را جمهوری اسلامی گذاشتهاند ولی اسمی بی مسمّا است… اسم جمهوری اسلامی با واقعیـّتی كه ساخته و پرداختهاند هیچ مطابقت ندارد. در این قانون [اساسی] بسیار چیزها مبتذل هستند… این، قانونِ اساسی جمهوری اسلامی نیست بلكه قانون اساسی تئوكراسی است… من به این قانون [اساسی] اعتقاد ندارم، رأی نمیدهم… این حكومت اول كاری كه میكند در قانون اساسی، شیر و خورشید را دور میاندازد. لااله الاالله عبارت محترمی است، عبارت مقدّسی است ولی من هیچوقت روی پرچم ایران آنرا به شیر و خورشید ترجیح نمیدهم و نخواهم داد… در بارۀ این موضوع [رفراندوم جمهوری اسلامی] برای اولین مرتبه در جلسۀ ماهیانۀ حزب [زحمتكشان] مخالفت خودم را بیان كردم و اجازه ندادم كه حزب ما آنرا تأئید كند…برای من مخالفت با این قانون اساسی، موضوع اعتقاد است و به این جهت، بهر صورت [با آن]، مخالف هستم…دارم میبینم كه این مردم – و شما هم همراهِ آنها- چهار اسبه به طرف یك دیكتاتوری فجیعی دارید میروید… »(30).
آینده نگری و روشن بینیِ سیاسیِ دکترمظفّربقائی ازماهیّت انقلاب اسلامی و عواقب شوم آن امروزه باید دشمنانِ دیرینِ وی را متواضع و فروتن کند.
شخصیّت و عملکرد دکترمظفر بقائی حکایت پایان ناپذیری است که فراوان دربارۀ آن نوشته اند و خواهند نوشت. بی تردید کارنامۀ سیاسی او نیز خالی از ضعف و اشتباه نبوده است و بقول حافظ:
جائی که برقِ عصیان بر آدمِ صَفی(برگُزیده و پیشوا) زد
ما را چگونه زیبَد دعوی بی گناهی؟
______________
زیرنویس ها:
1-زیرک زاده، پُرسش های بی پاسخ در سال های استثنائی ،صص311-31۳
2- همان، ص313 .مقایسه کنیدبا نظر دکترمحمدعلی موحّد،خوابِ آشفتۀ نفت،ج2،صص859-860
3- نگاه كنید به: نشریۀ علم و زندگی،فروردین-اردیبهشت1332،صص100-105، علم و زندگی، شمارۀ 3، خردادماه 1332، صص203-206 و 291-295؛ روزنامۀ شاهد، شمارههای 20 فروردین و 23-25 مرداد 1332
4-چه کسی منحرف شد؟…، ص412. مقایسه کنید به نظر فرج الله میزانی (جوانشیر)عضو کمیتۀ مرکزی حزب توده: تجربۀ بیست و هشت مرداد،ص35.
5- زیرک زاده ، پیشین، ص323.
6- بقائی،چه کسی منحرف شد؟…،پیشین،،ص282. مقایسه کنیدبا سخنان جمال امامی در کتاب وقایع سیام تیر،حسین مکی، ص 41.
7- مصدق، خاطرات و تألمات، ص 289؛ دکتر مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامی، ص 349.
8- امیرخسروی، صص 743 و708-709 و872 ، مقایسه کنید با روایت نورالدین کیانوری،خاطرات،ص 264؛ محمدعلی عموئی ،عضوسازمان افسران حزب توده ، دُردِ زمانه ، صص72-73
9- سپهر ذبیح( سردبیرسابق نشریّۀ «باختر امروز») ، ایران در دوران مصدّق،ص207 ؛مقایسه کنید با روایت بابک امیر خسروی(ص709):« وقتی سازمان افسران حزب توده كشف شد، حتّی تودهایها را نیز به حیرت انداخت».
10- چه کسی منحرف شد؟، پیشین ،ص300
11- نامه های خلیل ملکی،بامقدمۀ امیرپیشداد ومحمدعلی کاتوزیان،صص 126و ۵۰۸-۵۰۹
12- نگاه کنیدبه به:نامه های خلیل ملکی، ص69
13-نگاه كنید به متن نامههای بقائی به پدرش، آبادیان ،پیشین، صص54-55.
14-آبادیان،پیشین،صص514-515
15- آبادیان،پیشین،صص283-284
16-نگاه کنیدبه: رهبر، 3 آذر 1325 ؛نشریۀ مردم،شمارۀ62،اول تیرماه1342 ،مردم،شمارۀ 62،اول تیرماه1342،«حزب توده و روحانیّت مبارز»،دنیا،شمارۀ3، 1359، صص111-123
17- مجموعه ای از مکتوبات،سخنرانی ها و پیامهای آیتالله کاشانی ، گردآورنده: محمد دهنوی، ج4، تهران،1362، ص196
18- روزنامۀ اطلاعات،10مرداد1332
19-گفتگوی دکتربقائی با حبیب لاجوردی،دانشگاه هاروارد، نوار18، 19 ژوئن 1986، صص11-12
20-همان، نوار19 ،24 ژوئن 1986 ، ص1
21- نگاه کنیدبه روزنامۀ شاهد،شماره های 31مردادتا7مهرماه1332
22- نگاه کنیدبه روزنامۀ شاهد،2آبان ماه 1332
23- روزنامۀ شاهد،شمارۀ 30 آبان 1332.
24-نگاه کنیدبه گفتگوی دکتربقائی با حبیب لاجوردی،تاریخ شفاهی هاروار،نوار24،21 ژوئن1986،ص11
25- آبادیان،پیشین،ص267.مقایسه کنیدبا نظرخلیل ملکی دراین باره،نامه ها،صص116و152
26- آبادیان،پیشین،صص311-312
27-همان،ص13
28-همان،ص8
29-همان،ص11
30-آنكه گفت: نه! (وصیـّتنامۀ سیاسی دكتر مظفّر بقائی)، آمریكا، 1984، صص17 ،24، 39 ، 41 ، 45 -47 و56 . چاپهای متعدّدی از این كتاب در ایران و خارج از كشور منتشر شده كه گاه آغشته به تغییر و تحریف است. نسخۀ مورد استفادۀ من، كتابی است كه دكتر مظفّر بقائی ـ شخصاً ـ آنرا به دكتر محمّد حسن سالمی اهداء كرده است.