فروغی در ظلمات،(بخش نخست)،علی میرفطروس
به مناسبت ۵ آذر
سالگردِ خاموشیِ محمدعلی فروغی
به یادِ منوچهر فرهنگی که شیفتۀ فروغی بود
* فروغی برجسته ترین شخصیّت فرهنگی – سیاسیِ ایران بعد از جنبش مشروطیّت و نمایندۀ ممتازِ معماری فرهنگی و مهندسی اجتماعی درتاریخ اندیشه و سیاستِ ایرانِ معاصر بود.
* فروغی با دو بالِ عقلانیّت و اعتدال( واقع گرائی) کوشید تا جامعۀ پُر آشوب ایران را به سامان وُ ثبات برساند.آن عقلانیّت و اعتدال سیاسی وجه دیگری نیز داشت و آن، پرهیز فروغی از«عوام گرائی» (پوپولیسم) بود.
* به جرأت می توان گفت که هیچ دولتمردی درتاریخ معاصرایران آنهمه به شاهنامۀ فردوسی عنایت نکرده مگر محمدعلی فروغی.
– «سُبحانالله! چه مردمانی بودند و چه خیالها در سر داشتند و چه پیش آمد و چه کسانی جای آنها را گرفته اند»[1]
این سخنِ حسرتبارِ فروغی دربارۀ قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر است که گوئی از زمانۀ نکبت بار و پُر ادبارِ ما می گوید.
در یادداشتی نوشته ایم : گاهی نامِ افراد تبلورِ شخصیّتِ آنان است، یعنی اسم با مُسمّا همخوان وُ همآهنگ است، مانند: فریدون آدمیّت،فروغ فرّخزاد، منوچهر فرهنگی،داریوش همایون،مرتضی ثاقب فر،منوچهر پیروز ،سعید نفیسی،احسان یارشاطر،غلامحسین صدیقی، بزرگِ نادرزاد ، علی اصغر حکمت و محمّدعلی فروغی (ذُکا المُلک)،
هفتاد وُ هشت سال از خاموشیِ این چلچراغِ می گذرد.از چلچراغ می گوئیم چرا که در ظلماتِ ظالمِ قاجاری، فروغی چهل چراغِ فرهنگ وُ اندیشه وُ ایراندوستی بود و در یکی از شبانه ترین دوره ها (شهریور 1320 و اِشغال ایران توسط ارتش های متّفقین)کشتیِ توفان زدۀ ایران را به ساحلِ امن وُ عافیت هدایت کرد.
در سالگردِ خاموشیِ محمدعلی فروغی(5 آذرماه 1321)مقالۀ زیر ادای دینی است به این پیرِ فرزانۀ ادب وُ سیاست وُ فرهنگِ ایران . بخشی از این مقاله در چاپ پنجم کتاب آسیب شناسی یک شکست (فصلِ«مقایسه ها و مقابله ها») آمده است.
***
هر نسل یا دوره ای با فرزانگان و فرهیختگانش اعتبار می یابد . محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک) بزرگ ترین و برجسته ترین شخصیّت سیاسی- فرهنگی ایران بعد از جنبش مشروطیّت بود[2]. او نمایندۀ ممتازِ معماری فرهنگی و مهندسی اجتماعی درتاریخ اندیشه و سیاستِ ایران معاصر بود.
به خاطرِ ضعف ساختارهای اجتماعیِ ایران جنبش مشروطیّت نتوانست (و نمی توانست) بسیاری از خواست ها و آرمان های روشنفکران آن عصر را تحقّق بخشد، از آن جمله:
– حاکمیّت قوانین عرفی(مدنی) به جای قوانین شرعی،
– تجدّد و توسعۀ ملّی،
– جدائی دین از دولت ،
– جایگُزین کردنِ «هویّت ملّی» به جای «هویّت اسلامی»،
-ناسیونالیسم ایرانی مبتنی بر تاریخ و فرهنگ ایران باستان.
ضرورتِ مبارزه با«دشمن مشترک»(استبدادِ سلطان قاجار) و طرح شعارهای مُبهم و کُلّی ، ضمن التقاطِ اندیشه های عرفی با عقاید دینی راهِ اختلافاتِ آینده و ناکامی های جنبش مشروطه را هموار ساخت.درچنان شرایطِ سرخوردگی و ناکامی بود که ملک الشعرای بهار خطاب به مَعْشَر(یارانِ) سابقِ خود می گفت:
ای مَعْشَرِ خودخواهِ منافق به چه کارید؟
جز کشتنِ یاران موافق به چه کارید؟
ای خنجری از تُهمت وُ دشنام کشیده
یکسر زده برقلبِ خلایق، به چه کارید؟
ای دامنِ خود کرده پُر ازخاک وُ فشانده
برفرقِ خود وُ چشم حقایق، به چه کارید؟
بیچاره وطن در دَمِ نَزع ست، دریغا!
ای مرگِ وطن را شده شایق، به چه کارید؟[3]
***
با سقوط رضاشاه و انتشار روزنامه ها و نشریات مختلف فضائی از عصبیّت وُ پرخاشگری در مطبوعات ایران رواج یافت که می توان آنرا «ادبیّات دشنام» نامید آنچنانکه به قول رحیم زهتاب فرد، مدیر روزنامۀ «ارادۀ آذربایجان»:
–«…قلم جای چاقو و نیزه و چُماق را گرفت؛همه به نام آزادی…هرکس قادر به انتشار روزنامه ای درچهارصفحه،دو صفحه،حتی به صورت اعلامیه می بود، خود را مجاز دانست به حیثیّت وُ شرف وُ ناموس افراد تاخته، و هر که قلم را تیزتر و فحش را رکیک تر و افراد موردِ حمله را از شخصیّتهای سرشناس تر انتخاب می کرد،از معروفیّت بیشتری برخوردار می شد… بلبشویِ عجیبی به نام آزادی، فضای ایران را پُر و مسموم ساخت…»[4]
با پیدایش حزب توده و رواج نوعی تاریخ ایدئولوژیک ،دوران تازه ای از منازعات سیاسی در ایران آغاز شد و اگر بپذیریم که«غالبِ ایدئولوژی ها توجیهاتی هستند برای مقاصد شریرانۀ پنهان»آنگاه به میزان خُسران وُ خسارت اینگونه«توجیهات شریرانۀ پنهان»درارزیابی شخصیّت های تاریخ معاصر می توان آگاه شد.
حزب توده -به عنوان قوی ترین و گسترده ترین حزب کمونیست خاورمیانه- با داشتنِ جمعیّت ها ، سازمانها و سندیکاهای مختلف و با حدود 100 نشریه و روزنامه به نام های مختلف در تهران و شهرستان ها [5] به مدّت نیم قرن درسپهرِ سیاسی وفرهنگی ایران افکارِ عمومی ساخت.با توجه به ماجرای« 53 نفر» و ممنوعیّت فعالیّت های حزب توده توسّطِ رضاشاه ، شخصیّت او، محمدعلی فروغی، تقی زاده ، علی اصغر حکمت و دیگران، نخستین قربانیان کارزارِ تبلیغاتیِ حزب توده بودند.
فروغی که در نخستین روزهای نخست وزیری اش – بعد از رضاشاه – آزادی مطبوعات و رهائیِ زندانیان سیاسی را میسّر کرده بود، دراین باره می نویسد:
-«حملات علیه من در جراید و نطق های نمایندگان شدّت می یابد.درصحن مجلس مورد سوء قصد قرار می گیرم.نمایندگانی که در دیکتاتوری انتخاب شده اند، حالاهمه آزادیخواه شده اند و برای حمایت از دولت من خواهانِ بده و بستانند. برخی آشکارا باج می خواهند…»[6].
درچنان فضائی ازعصَبیّت وُ احساسات ، شخصیّتِ فروغی در انبوهی از اتّهام ها و افتراهای سیاسی پنهان ماند، از جمله:
1-عضویّت فروغی در«فراماسونری» ،
2- نقش برجستۀ وی در اصلاحات اجتماعی دوران رضاشاه ،
3-نقش او در تداومِ پادشاهی پس ازحملۀ متّفقین و تبعید رضاشاه،
4- نخستین نخست وزیر محمد رضا شاه[7]
تأمّلی تازه دربارۀ یک مفهومِ کهنه!
فراماسونری گرایشی برای معماری یا مهندسیِ اجتماعی بود و از جنبش مشروطیّت تا زمان رضا شاه ، این مفهوم کاربُردی مثبت و مترقّیانه داشت[8].
فراماسونها درانقلاب کبیرفرانسه و انقلاب آمریکا نقش بزرگی داشتند و برخی ازجریان های انقلابی (مانند ژاکوبن ها) و نیز سیاستمداران و نویسندگان برجسته (مانند جورج واشنگتن ، جفرسون، ولتر، منتسکیو و گوته) عضو آن بودند.این جریان در جنبشهای آمریکای لاتین- به رهبری سیمون بولیوار- و نیز در تحوّلات سیاسی-اجتماعی ایران درانقلاب مشروطه نقش فراوان داشت.
فروغی از پدرِ دانشورش( محمّدحسین فروغی، معروف به ذُکاء المُلک اوّل) نقل می کند که:« ناصر الدین شاه از کلمۀ آزادی، دموکراسی و قانون خوشش نمی آمد و از روشن شدن اذهان جوانان ایرانی وحشت داشت. از این رو ما نمی توانستیم هر مطلبی که بوی آزادی طلبی دارد عنوان کنیم. در دورۀ ناصرالدین شاه اگر کسی اسم قانون می بُرد گرفتار حبس وُ تبعید وُ آزار می شد»[9].
اینکه میرزا فتحعلی آخوندزاده، شيوۀ خاصی در نگارش مكتوبات انتخاب كرده و آنها را تحت نامهای ساختگیِ«كمالالدوله» و«جلالالدوله» نوشته بود، تأئید کنندۀ سخنان محمّد حسین فروغی است.آخوند زاده در ابتدای«مكتوبات»تأكيد میكند:
-«اجازه نداريد به هيچكس نام مُصنّف را اظهار كنيد مگر به كسانی كه ايشان را محرم راز شمرده باشيد.اين نسخه را بايد به كسانی كه به معرفت و امانت و انسانيّت ايشان وثوق كامل داشته باشيد نشان بدهيد»[01].
بنابراین،چنانکه نشان داده ایم– بهنگامِ بررسیِ جنبش های فکری درایران به موانع سیاسی- مذهبیِ حاکم باید توجۀ اساسی کرد. براین اساس، در دوره ای که به خاطر وجود دو استبدادِ سیاسی و مذهبی ،احزاب مترقی درایران ناشناخته بودند، پیدایش فراموشخانه ،مجمع آدمیّت ،لژبیداری و انجمن ترقی را می توان نخستین سازمان های سیاسیِ نیمه مخفی درایران بشمار آورد. فریدون آدمیّت ضمن اشاره به آن محدودیّت ها تأکید می کند که این انجمن ها«هیچ ربطی به فراماسونها دراروپا نداشتند»[11]،هرچند که بیشترآنها تحت تأثیر ادبیّات سیاسی و مفاهیم فلسفیِ اروپا قرار داشتند،از جمله مفهوم «آدمیّت» که ترجمۀ«اومانیسم»بوده است.
کوشش روشنفکران عصر مشروطه برای نوسازی و تجدّدِ اجتماعی و مخالفت آنان با حاکمیّت مذهب و روحانیّت باعث شد تا بسیاری از آنان به اتهام «فراماسون»،«بابی» و«بهائی» مورد نفرت و کینۀ شریعتمداران قرار گیرند.
خواستِ تجدّد گرائی و توسعۀ ملّی جغرافیای گسترده ای از ذهن ، زبان ، فرهنگ ، ادب ، اندیشه، سیاست و دین را شامل می شد و لذا بسیاری از افرادِ ترقیخواه ایران را به خود جلب کرده بود. علاوه بر میرزا فتحعلی آخوندزاده که سال ها پیش در سودای تشکیل فراموشخانه و فراماسونی بود [12]،شخصیّت های برجستۀ زیر نیز از اعضاء یا بانیان فراماسونی در ایران بودند:
میرزا مَلکم خان ، میرزا عباسقلی خان آدمیّت ، سید جمال الدین اسدآبادی ، مستشارالدوله ، شیخ هادی نجم آبادی، سید حسن تقی زاده ، میرزا حسین خان سپهسالار، میرزا حسن خان مشیرالدوله (پبرنیا) ، محمد علی سیّاح ، سید نصرالله تقوی ، کمال الملک نقّاش ، ارباب کیخسرو شاهرخ ، میرزا حسن خان مستوفی الممالک ، علی اکبردهخدا ، محمدعلی فروغی ، دکترمحمد مصدّق ، ادیبالممالک فراهانی و…
اعتقاد به فراماسونری درنزدِ برخی روشنفکران چنان بود که یکی از برجسته ترین شاعران آن عصر- ادیب المماک فراهانی- در منظومۀ بلندِ آئینِ فراماسُن، آنرا«آفتابی که قلبِ ذرّه شکافت» می نامید و انبیاءِ الهی را«نخستین ماسون های عالم» می دانست[13]
دکترمصدّق نیز بهنگام عضویّت در یکی از شعبات فراماسونری- بنام«مجمع آدمیّت»- چنان به مَلکَم خان اعتقاد داشت که ضمن مقایسۀ مَلکم با میرزا تقی خان امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار می گفت:
–« اگر ناصرالدینشاه یک نفر آدم عاقلی بود میبایستی تمام اختیارات خودش را به مَلکم واگذار کند»[14]
فریدون آدمیّت در بارۀ «مجمع آدمیّت» می نویسد:
«مجمع آدمیّت» سه هدف اصلی داشت،
1-به کار بردنِ مهندسی اجتماعی برای دستیابی به توسعۀ ملی،
2-کسب آزادی فردی به منظور شکوفایی عقل و اندیشۀ بشری،
3-دستیابی به برابری در حقوق برای همگان بدون در نظر گرفتن اصل و نسب و مذهب به منظور حفظ شأن و منزلت همۀ شهروندان[15]
بنابراین،عضویّت مصدّق و فروغی در فراماسونری ازچنین منظری قابل درک و بررسی است.
فروغی و استعمارِ انگلیس
با توجه به عضویّت فروغی در«مجمع آدمیّت» و با توجه به این باورِ رایج که« فراماسون ها عوامل دولتِ فخیمۀ انگلیس بودند»، پرسش اساسی اینست که موضع فروغی در برابر دولت استعماری انگلیس چه بود؟
درمأموریّت های سیاسی و محافل بین المللی، نخستین دغدغۀ فروغی حفظ تمامیّت ارضی و تأمین منافع ملّی ایران بود.آنچه شخصیّت فروغی را به جواهرلعل نهرو نزدیک تر می کرد ، شیوۀ سیاسی آن دو در مبارزه با دولت استعماری انگلیس بود.دراین باره فروغی می گفت:
-«میگویند اگر خلافِ میل انگلیس رفتار کنیم فرضاً اِعمال قوّۀ قهریّه نکند، اِعمال نفوذ و دسیسه میکند. ملّت را منقلب ساخته، اسباب تجزیۀ آن را فراهم میکند…کسی نمیگوید خلاف میل انگلیس رفتار بکنید، فقط مطلب در حدّ تسلیم نسبت به انگلیس[است]که لازم نیست ما خودمان برویم به او التماس بکنیم که بیا قلّاده به گردنِ ما بگذارد…اگر با انگلیس مساعدت کنیم، با ما مساعدت میکند. خیلی خوب هم مساعدت میکند. مقصود از مساعدتِ ما با او چیست؟ آیا تسلیم محض است؟ والله خودِ انگلیس هم به این اندازه که حالا [بر اثر بیلیاقتی دولتمردان ایران] پیشرفت دارد، امیدوار و مترتّب نبود…» [16]
جواهر لعل نهرو نیز با اعتدال وعقلانیّت سیاسی باعث استقلال هند ازانگلستان شده بود، شیوه ای که مورد پسند کسانی مانند دکترمصدّق نبود، ازاین رو، مصدّق اعتقاد داشت:
-«نهرو، دوست انگلستان است و نمیتوان به او اعتماد كرد»[17]
فروغی ضمن انتقاد از تحقیرها و سیاست های استعماری دولت انگلیس ، اعتقاد عمیق خود را به توانائی، استعداد و بضاعت تاریخی ایرانیان برای ادارۀ امورِ خویش اعلام می کند و با طنزی گزنده از انگلیسی ها می پرسد:
–«ایرانیها که ظرف سه هزار سال تاریخ ملّی خود، مملکت خود را در کمال خوبی اداره کرده و غالباً جزو دوَل مُعظَمه بلکه اعظم دوَل بوده، و هر وقت بر حسب پیشامدِ روزگار لطمه به آنها وارد آمده، در اندک مدتی جبران آن را نمودهاند، [حال] نمیتوانند مملکتِ خود را اداره کنند؟»[18]
فروغی از مخالفان قرارداد 1919 بود که براساس آن، دولت انگلیس ایران را تحت الحمایه یا قیمومیّتِ خود قرار می داد.در اعتراض به این قرارداد و طرح دادخواهی مردم ایران علیه دولت انگلیس، محمدعلی فروغی بهمراه هیأتی عازمِ کنفرانس صلح پاریس شد،امّا «خیانتکاری های ایرانی ها» ، کارشکنی های«دشمنان خانگی» و مخالفت های دولت انگلیس، تلاش های وی و همراهانش را نقش برآب کرد آنچنانکه هیأت ایرانی را به کنفرانس صلح پاریس راه ندادند:
دشمنِ خانگی از خصمِ برونی بَتَر است
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهدشد؟
فروغی در رنجنامه ای ازپاریس با زبانی تلخ وُ اندوهبار نوشت:
– « ایران نه دولت دارد و نه ملّت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته است ، مصلحت خودشان را در این ترتیبِ حالیه میپندارند، باقی هم که خوابند… اگر ایران ملّتی داشت و افکاری بود، اوضاع خارجی از امروز بهتر متصوّر نمیشد…ملّت ایران باید صدا داشته باشد. ایران باید ملّت داشته باشد.ایران باید وجود داشته باشد تا بر وجودش اثر مترتّب شود. وجود داشتنِ ایران ، وجودِ افکارِ عامّه است.وجودِ افکارعامّه، بسته به این است که جماعتی- ولو قلیل باشند- از روی بیغرضی در خیرِ مملکت کار بکنند و متّفق باشند.امّا افسوس! بس که گفتم زبانِ من فرسود.»[19]
«هویّت ایرانی» به جای «هویّت اسلامی»
آن «فرسودگیِ زبان» و افسردگیِ جان و تحقیر انگلیسی ها در کنفرانس صلح پاریس- که ایران را «مِلکِ طلقِ خود» می دانستند و موجودیّت چیزی به نام ایران وملّت ایران را انکار می کردند – فروغی را به ضرورتِ ایجاد ملّت و تدوین هویّت ملّی مصمّم ساخت و در این راه، او شاهنامۀ فروسی را پایه و مایۀ کوشش های خود قرار داد تا به قول او« از پاره ای عناصرِ آن برای ایجاد همبستگی ملّی در میان ایرانیان بهره ببرَد». به جرأت می توان گفت که هیچ دولتمردی درتاریخ معاصرایران آنهمه به شاهنامۀ فردوسی- به عنوان شناسنامۀ هویّتِ ملّی ایرانیان -توجّه نکرده مگر محمدعلی فروغی[20]. او در سخنرانیِ«مقام ارجمند فردوسی» (به سال 1312) شیرازۀ این هویّت ملّی را چنین بیان کرده بود:
-«فردوسی را می توان در مقام اشخاصی ازقبیل کورش،داریوش،اردشیربابکان و زرتشت بشمار آورد،زیرا کورش سلطنت ایران را تأسیس کرد ، داریوش سیاست ایران را تنظیم نمود،اردشیر بابکان دولت ایران را تجدیدکرد ، زرتشت مذهب قدیم ایران را ایجاد نمود، فردوسی هم ملیّت ایران را احیا کرد»[21]
فروغی با تأکید بر زبان ، تاریخ ، فرهنگ و ملیّت ایرانی، کوشید تا هویّت ایرانی را جایگُرینِ هویّت اسلامی سازد. برخلاف مصدّق و نخست وزیرانِ دیگر، او با روحانیون شیعه میانه ای نداشت. در سخنرانی ها و مقالات فروغی اشارۀ چندانی به اسطوره ها و مفاهیم اسلامی نبود.با اینهمه، او به باورهای مذهبی مردم احترام می گذاشت.اعتقاد فروغی به خدا و مذهب بیشتر جنبۀ فلسفی داشت و از باورهای رایجِ مذهبی بسیار دور بود[22].
با اینهمه، فروغی- به عنوانِ واپسین شعلۀ آرمان های عُرفی جنبش مشروطیّت – برای فائق آمدن بر ظلماتِ خرافه پرستی و جهالت ، خروج از منظومۀ عزا، عاشورا ُ امام زاده بازی های سیاسی-مذهبی را لازم می شمرد.به نظر او و دوستانش(خصوصاً تقی زاده،علی اکبر داور،عبدالحسین تیمور تاش) خروج از آن کویر فرهنگی، راهی برای تجدّدِ اجتماعی و توسعۀ ملّی بود.
فروغی درسراسرِ مقالات و سخنرانی هایش به جایگاهِ بلندِ تمدّن و فرهنگ ایران اشاره نموده و به خصلت صلحجو و مدارا گرِ ایرانیان تأکید کرده است.او در مقالۀ ایران را چرا باید دوست داشت؟ می گوید:
–«هر کسی با احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفۀ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفه شناسی پیش قدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است.هرچند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متاسفانه دورههای تنزّل و انحطاط نیز پیش آمده که درآن دورهها از ابراز استعداد و مایۀ خداداد ممنوع و محروم گردیده است ولیکن ظلمتِ آن ایام همه وقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچگاه تندبادِ حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتشِ ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده».
کوشش های فروغی برای بازآفرینیِ هویّت ایرانی از جمله عبارت بود:
۱-تلاش برای بازسازی تخت جمشید،
۲- برگزاریِ جشن هزارۀ فردوسی با شرکت بسیاری از ایرانشناسان برجستۀ بین المللی،
۳-تلاش در ساختمان آرامگاه فردوسی ، حافظ ، سعدی ، عطارنیشابوری ، خیّام.(گفتنی است که در معماریِ برخی ازاین بناها مهندس محسن فروغی، فرزند محمدعلی فروغی و از پیشگامانِ معماریِ نوین درایران، نقش داشت).
۴- تاسیس فرهنگستان ایران برای جایگُزین کردن لغات بیگانه با واژگان فارسی،
۵- تشکیل انجمن آثار ملّی جهت حفظ آثار ملّی و باستانی ایران ،
۶-کوشش در تأسیس موزۀ ایران باستان،
۷- تآلیف و تصحیح چندین متن کلاسیک(مانند شاهنامۀ فردوسی ، کلیات سعدی ، دیوان حافظ ، رباعیات خیام و…)،
۸-کوشش در تأسیس دانشگاه تهران(به همراهی علی اصغرحکمت،دکترعلی اکبرسیاسی و…).
۹- کوشش درتأسیس کتابخانۀ مجلس شورای ملّی،
۱۰- تألیف کتاب های تاریخ ساسانیان، تاریخ ایران قدیم، تاریخ مختصر ایران.
فیلسوفِ تجدّدگرائی
فروغی ازآغازِجوانی، حلِ مشکلات ایران را بطورتاریخی و دراز مدّت می دید و بهمین جهت به نوعی مهندسی اجتماعیِ تدریجی معتقد بود[23].با چنین اعتقادی بود که او آموزش وُ پرورش را پایۀ اساسی تحوّلات جامعه می دانست.
عموم افرادِ خاندان فروغی ، ادیب ، هنرپرور و فرهنگساز بوده و نقش بسزائی در ترویج آموزش وُ پرورش نوین و فرهنگ وُ هنر مدرن در ایران داشتند. پدرِ فروغی(محمّدحسین فروغی،معروف به ذُکا المُلک اوّل) پیش ازمشروطیّت با انتشارِ روزنامۀ تربیـت کوشید تا سپهر فکری و فرهنگی جامعه را دگرگون کند.روزنامۀ تربیت آئینۀ تمام نمائی است که دغدغه های فکری محمدحسین فروغی را نشان می دهد.علی اکبر دهخدا(یا میرزا جهانگیرخانِ صوراسرافیل) در بارۀ روزنامۀ تربیت نوشت:
-«تربیت، اوّل روزنامۀ آزادی است که در داخلۀ ایران خصوصاً در پایتخت به چاپ رسیده است. خدماتی که این روزنامه به وطن ما کرده است، یکی این است که مردم ایران از هرچه روزنامه بود آزرده خاطر بودند، تربیت به واسطۀ شیرینی بیان و مزایای چند که دارا بود، مردم را روزنامهخوان کرد.دیگر اینکه اهل هوش میدانند که تمام مطالب گفتنی را ذُکاءالملک در تربیت گفته و هنر بزرگِ او همین است که چیزهایی را که در زمان استبداد کسی یارای گفتن نداشت به قدرت قلم و پرده و حجاب انشاء و ادب چنان میگفت که اسباب ایراد نمیشد و معذلک زحمت و مرارت و صدماتی که در زیاده از ده سال روزنامهنویسی کشید و آزار وُ اذیّتهایی که از دوست وُ دشمن دید،به تصوّرِ کسانی که خارج از کار بودند درنمیآید»[24].
روزنامۀ صوراسرافیل ضمن شرحِ بلندی در بارۀ زندگی و خدمات فرهنگی محمدحسین فروغی ، مرگِ وی را«فاجعۀ ادبی»دانست که«شاید به این نزدیکی ها[جامعۀ] ایران به مرمّت آن موفق نشود»[25]
محمدعلی فروغی در کنارِ چنان پدرِ دانشوری پرورش یافت و با آموختنِ زبان های انگلیسی،فرانسه، روسی ،آلمانی و عربی، با تاریخ و فرهنگ و فلسفۀ شرق و غرب آشنا شد،«زبان دان»ی که به قولِ استاد ایرج افشار:«خریدن کتاب های اروپائی جزء واجبات زندگیش بود»[26].
با چنان آگاهی و بضاعتی فروغیِ جوان در هجده سالگی به تدریس فلسفه و تاریخ در دارالفنون پرداخت و سپس به عنوان مترجم انگلیسی و فرانسه در کنار پدرش در«وزارتِ انطباعات» به کارِ انتشار کتاب و مطبوعات مشغول شد.
پس از صدور فرمان مشروطیت (۱۴ مرداد ۱۲۸۵خورشیدی) و با توجه به آگاهی فروغی از قوانین اروپائی، او مسئول دبیرخانۀ مجلس شورای ملّی گردید و پس ازسقوط استبداد صغیرِ محمدعلی شاه ، نمایندۀ مردم تهران شد. فروغی ضمن تدریس درمدرسۀ علوم سیاسی، به ترجمۀ کتاب های مهمّی مانندِ اصول علم ثروت ملل (اکونومی پلتیک)،تاریخ ملل مشرق زمین و حقوق اساسی یا آداب مشروطیتِ دول پرداخت.رسالۀ اخیر، نخستین کتاب اساسی و مهم دربارۀ مشروطیّت و مبانی آن بود[27]
فروغی از چشم دیگران
استادان و فرزانگانِ بسیاری دربارۀ فضل وُ فضیلت محمدعلی فروغی سخن گفته اند،ازجمله ، استاد سعید نفیسی، دکترقاسم غنی، استادمجتبی مینوی، استاد حبیب یغمائی، دکترعلی اکبرسیاسی و…[28] سعید نفیسی در مقالۀ«یک مردِ بزرگ»،از وقار وُ شخصیّت فروغیِ جوان چنین یاد می کند:
-« مشهورترین و برجستهترین و داناترین معلم آن روزگار مردِ آراسته و بسیار خوش رفتار و خوشروی و موقّری بود که با کمالِ وقار به سرِ درس میآمد و با کمال مهربانی و رأفتِ پدرانه با ما رفتار میکرد.این مرد بزرگ در آن روزها بیش از چهل سال نداشت.موقّرترین لباسهای آن روز را میپوشید.همیشه سرداری[جامۀ بلند] از پارچههای پررنگ و بیشتر سیاه و سرمهای در برداشت. کلاهِ ماهوتی نسبتاَ کوتاهی برسر میگذاشت.همۀ دگمههای سرداریِ او همیشه بسته بود و در آن زمان این علامت مُنتهای وقار بود»[29]
علیاکبر سیاسی-نخستین رئیس دانشگاه تهران- ضمن اینکه فروغی را «منشیِ کمنظیر، سخنسنج ، سخنشناس، خطیب، ادیب، مورّخ و دانشمند»می نامد،تأکید می کند که شخصیّت فروغی«مانندتابلوی نقاشیِ گرانبهائی است که برای اینکه بهتر به زیبائی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم»[30]
جانِ عرفانی و ذهنیّتِ عقلانی
مفهومِ«تابلوی نقاشی گرانبها» نشانۀ چند وجهی بودنِ شخصیّت فروغی است.به عبارت دیگر،محمد علی فروغی دارای جانی عرفانی وذهنیّتی عقلانی بود.جانِ عرفانیِ فروغی،وی را با میراث گرانقدرِ فرهنگ و ادب ایران پیوند می داد.تصحیح کلیّات سعدی ،رباعیّات خیّام و شاهنامۀ فردوسی ومقالاتِ متعدّد دربارۀ زرتشت ، فردوسی ، خیّام نیشابوری ، سعدی ، حافظ ، عُرفیِ شیرازی و ابوعلی سینا نشانۀ دانشِ گرانمایۀ فروغی درشعر و ادبیّات و فرهنگ ایران بود.
ذهنیّتِ عقلانی -امّا- محمدعلی فروغی را به اندیشه های سقراط و دکارت پیوند می داد.او در سال 1300با ترجمه و تألیف کتاب معروفِ سَیرِ حِکمت دراروپا جامعۀ ایران را با فلسفۀ غرب آشنا نمود. از نظر تنوّع کتاب ها ، مقالات و سخنرانی ها می توان فروغی را با جواهر لعل نهرو مقایسه کرد[31].
فروغی با دو بالِ عقلانیّت و اعتدال( واقع گرائی) کوشید تا جامعۀ پُرآشوبِ ایران را به سامان وُ ثبات برساند.آن عقلانیّت و اعتدال سیاسی وجه دیگری نیز داشت و آن ، پرهیز فروغی از«عوامگرائی» (پوپولیسم) بود.او نه عوامفریب بود و نه فریفتۀ عوام .فروغی – هیچگاه – مسحورِ«توده ها» نشد و شعور وُ عقلانیّت سیاسی را به شور و «احساساتِ توده ها» تنزّل نداد و لذا، به کسبِ «وجاهت ملّی» بی اعتنا بود.
[1] -یادداشت های روزانۀ محمدعلی فروغی،به کوشش ایرج افشار،نشر مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی، تهران، 1388، ص35
[2] -ایران در گذرِ روزگاران(مجموعۀ گفتگوها)، به کوشش مسعود لقمان، نشرشور آفرین، چاپ دوم، تهران،1393، صص213-217
[3] -دیوان ملک الشعرای بهار،به کوشش دکتر مهرداد بهار،انتشارات توس،تهران ، 1368، ص ۳۱۴
[4] -خاطرات در خاطرات،نشر ويستار،تهران،1373،صص50-51؛ مقایسه کنید با سخن وحید دستگردی،«ایران،از فحش ویران است!»: مجلۀ ارمغان ،سال نهم،شمارۀ 6، صص225-226 و شمارۀ 7-8،سال ۱۳۰۱، صص273-284؛ برای آگاهی از سَیرِ دشنامگوئی در تاریخ ایران نگاه کنید به مقالۀ نگارنده: نگاهی به یک عارضۀ تاریخی .
[5] – برای آگاهی از نشریات حزب توده در این دوران نگاه کنید به حدّادی، بهمن، «مطبوعات تودهای» در: حزب تودۀ ایران، ج2،تهران،1361، صص256-286
[6] -«از خلوتِ دولتمرد-فیلسوف»،جلال توکّلیان،ماهنامۀ اندیشۀ پویا،شمارۀ 31،آذر-دی 1394،ص80
[7] -در مورد اخیر، سرنوشت شخصیّت برجستۀ سیدحسن تقی زاده نیز- بخاطرحمایت و همکاری وی با حکومت رضا شاه – به سرنوشت فروغی شباهت دارد.
[8] -اینکه بعدها این جریانِ فکری و سیاسی – مانند بسیاری از احزاب و ایدئولوژی های معاصر – به ابزاری برای تأمین منافع دولت های انگلیس یا فرانسه بدَل گردید، بحث دیگری است.
[9] -مجلهٔ یغما، شمارهٔ ۱۴۲، ۱۳۳۹، ص۶۵–۶۶؛ مقایسه کنید با مقالات فروغی،ج1، ص 336
[10] -نگاه کنیدبه:فریدون آدمیت، اندیشههای ميرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹، صص110 و 230-234 و237.
[11] -فریدون آدمیت،اندیشه ترقی و حکومت قانون عصرسپهسالار، تهران، خوارزمی، ۱۳56،ص 63
[12] -نگاه کنیدبه:فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده،پیشین، ص 24.
[13] -نگاه کنید به دیوان ادیب الممالک فراهانی، به کوشش وحید دستگردی،مطبعۀ ارمغان،تهران، 1312، صص 575-597. در بارۀ مقام ادبیِ ادیب الممالک فراهانی نگاه کنید به: یوسفی،غلامحسین، چشمۀ روشن، انتشارات علمی، چاپ دوم ، تهران، 1369، صص348- 356 ؛ شفیعی کدکنی،محمّد رضا، با چراغ و آینه(درجستجوی ریشه های تحوّل شعر معاصر ایران)،نشر سخن ، تهران ، 1390، صص335-345.
[14] -نگاه کنید به مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی ، 30 مهر 1306 ، جلسۀ 159؛ دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او،گردآوریِ حسین مکی، انتشارات جاویدان،تهران،1364، ص 357.
[15] -آدمیّت، فریدون ، فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطۀ ایران، نشر سخن، تهران،1340، صص 217-206.
[16] -مقالات فروغی، ج1، انتشارات توس،تهران ،۱۳8۴، صص 75-76
[17] -زیرك زاده،احمد، پُرسش های بی پاسخ در سال های استثنائی، نشر نیلوفر،تهران،1376، ص343
[18] -مقالات فروغی ، پیشین، ج2، «جواب فروغی به مطبوعات انگلیس» ، صص28-31
[19] -فروغی،پیشین ، ج1، صص74،76و79
[20] -نگاه کنید به مجموعۀ مقالات و سخنرانی های فروغی در بارۀ فردوسی: مقالات فروغی،ج2،پیشین، صص309-476
[21] -مقالات فروغی،ج2،ص317
[22] – نگاه کنیدبه«وصیّت فروغی به فرزندان خود»:سیاستنامۀ ذکاءالملک ، به اهتمام ایرج افشار و هرمز همایونپور، نشر کتاب روشن،تهران ، 1389،ص295،مقایسه کنید با تأمّلات فروغی که نوعی تناسخِ خیّامی را ابراز می کند:خاطرات فروغی،پیشین،657
[23] – اصطلاح«مهندسی اجتماعی تدریجی» از کارل پوپراست.نگاه کنیدبه:جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمۀعزّت الله فولادوند،صص354-375.
[24] – صور اسرافیل، شمارۀ 15،چهارشنبه 29 رمضان 1325هجری،ص5.از دوست پژوهشگرم آقای بهمن زبردست که این شمارۀ صوراسرافیل را دراختیارم گذاشته سپاسگزارم.
[25] – صور اسرافیل، شمارۀ 15،چهارشنبه 29 رمضان 1325هجری،ص5.
[26] – یادداشت های روزانۀ محمدعلی فروغی ، پیشین ، صص9-12.
[27] – در بارۀ این رساله نگاه کنید به پیشگفتارِ مفصّلِ دکترچنگیز پهلوان: رسالۀ«حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیّت دُوَل، محمدعلی فروغی»،در زمینۀ ایران شناسی، تهران ، زمستان1368،صص 329-421
[28] – برای برخی از این نظرات نگاه کنید به:سخنانی در بارۀ فروغی[مجموعۀ مقالات و سخنرانیها]، گردآوری ایرج افشار،کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ،1354
[29]– ماهنامۀ کاوه، شمارۀ 34، مونیخ آلمان، فروردین 1350،صص50-51 ؛ مجلۀ بخارا ،شمارۀ 121، آذر و دی 1396 – ص 178
[30] – نگاه کنید به سخنرانی دکترعلی اکبر سیاسی در:کوهی کرمانی،حسین،ازشهریور1320تا فاجعۀ آذربایجان و زنجان،ج1،نشرمظاهری ، تهران، 1329؟، ص216
[31] – تعداد تألیفات ، ترجمه ها ، تصنیفات ، تصحیحات، مقالات و سخنرانی های محمدعلی فروغی بیش از40 جلد است.گزیدۀ نوشتهها و سخنرانی های نهرو در 20 جلد منتشرشده است.کتاب معروف نهرو با نامِ«نگاهی به تاریخ جهان» در 3 جلد و در 1944 صفحه با ترجمۀ شیوای محمود تفضّلی به فارسی منتشر شده است.