Print This Post Print This Post
مقاله‌ها و مصاحبه‌ها


پیل و پَشه!،علی میرفطروس

از دفترِ بیداری ها و بیقراری ها

پیل و پَشه!

(حکایت ابوسعیدابوالخیر و ابوالقاسم قُشیری)

8آبان 1391/29اکتبر2012

به دوست فرزانه ام،دکترم.ر گفته بودم :

-«اگر سنگر و سایه سارِ عرفان و ادبیّات ما نمی بود چگونه می شد در برابرِ رذالتِ گستردۀ دلقکان و دَغلکاران و مشاطه نویسانِ گزافه گو  پایدار ماند؟».

این روزها-باز-کتاب ارجمند«اسرارالتوحیدِ»ابوسعیدابوالخیر را می خوانم.به نظر من عرفان ایرانی و تصوّف اسلامی دارای تفاوت های اساسی است که متآسفانه کمتر مورد توجۀ پژوهشگران بوده است.این تفاوت ها در طول تاریخ موجب مجادله های بسیار بوده اند.در ویرایشِ تازۀ کتاب حلّاج،مشخّصه های عرفان ایرانی و تفاوت یا تقابل آن باتصوّفِ اسلامی را به دست داده ام.در این جا می خواهم به یک نکتۀ اخلاقی در شیوۀ برخوردِ یکی از نمایندگانِ برجستۀ عرفان ایرانی با مخالفانش اشاره کنم.در کتاب«اسرارالتوحید» آمده است:

 ابوالقاسم قُشیری از فُحولِ مشایخ صوفیه بود که در میانِ عوام  شوکتی عظیم داشت.او روزی گفته بود که در شناخت مراتبِ حق،«من پیل ام و شیخ ابوسعید،پشه»…این خبر را به نزدِ ابوسعید ابوالخیر بردند.ابوسعید آن کس را گفت:به نزدِ قُشیری شُو و بگوی:

-«استاد قُشیری! ما هیچ ! آن پشه هم تویی!».

https://mirfetros.com/fa/

 

فرستادن این مطلب برای دیگران