Print This Post Print This Post
تازه‌ها


فروغی در ظلمات،(بخش پایانی)،علی میرفطروس

به مناسبت سالگردِ خاموشیِ محمدعلی فروغی

 

*روابط نزدیکِ حسین گل گلاب و کلنل علینقی وزیری با فروغی این گمان را تقویت می کند که فروغی از تدوین و تنظیمِ سرودِ«ای ایران» باخبر بود.

* جایگاه محمدعلی فروغی درتاریخ و فرهنگ ایران  چنان والا است که درآینده، دانشگاه ها و دانشکده ها  به نام فروغی  نامگذاری خواهند شد.

* فروغی، فرهنگمَرد و سیاستمدار بزرگی بود که پیروزی اش پس از مرگ بوده است.

بخش نخست 

بخش دوم

چلچراغِ  فرهنگ و معرفت

در بخش نخست از چلچراغی گفتیم که به سانِ چهل چراغ   سپهرِ فرهنگ وُ اندیشۀ ایران را فروزان ساخت و در ظلماتِ شهریور 1320 و اِشغال ایران توسط ارتش های بیگانه، کشتیِ توفان زدۀ ایران را به ساحلِ امن وُ عافیت هدایت کرد.

در سال 1314 پس از واقعۀ مسجد گوهرشاد مشهد(مربوط به کشف حجاب و تغییرکلاهِ مردان) محمد علی فروغی  مورد قهر وُ غَضَب رضاشاه قرارگرفت و از نخست وزیری عزل شد و به مدّت 6سال  به دور از سیاست بسربُرد.درآن دوران  فروغی فقط با حقوقِ «منتظرخدمتی» و حق التألیف کتاب هایش زندگی کرد[1]

با عزل فروغی و دورشدنِ او از سیاست،گوئی که بخش بزرگی از نیروهای خلّاق و سازندۀ وی  آزاد شد و فروغی – به سان چلچراغی پُرفروغ – مورد توجۀ اهل فرهنگ قرار گرفت.مروری بر خاطرات روزانۀ فروغی  نشان می دهد که برخلاف تصوّرات رایج ، فروغی پس ازعزل نیز- بسان انسانی بیقرار ،پُرتلاش و مسئول- دارای روابط اجتماعی بسیار گسترده و تلاش های عظیمِ فرهنگی بود، از جملۀ با:علی اکبر دهخدا، دکترقاسم غنی، علی اصغرحکمت ،دکتر صادق کیا، مسعود فرزاد، محمّد قزوینی، لطفعلی صورتگر،عیسی صدیق، رضازادۀ شفق،عباس اقبال، محمد قزوینی ، سعید نفیسی، استادجلال همائی، ملک الشعرای بهار، علی دشتی ، کمال المُلک نقّاش ، ابوالحسن ابتهاج، ابوالحسن بهمنیار،بدیع الزمان فروزانفر، غلامحسین مصاحب، غلامحسین صدیقی، حسن زرّین خط ، مسیو گُدار، محمود حسابی ، رشید یاسمی ، غلامحسین رهنما ، حبیب یغمائی ، داوود پیرنیا،حسین گل گلاب،کلنل علی نقی خان وزیری و…اگربدانیم که هریک ازاین شخصیّت ها از برجسته ترین چهره های فرهنگی زمان بودند، آنگاه به اهمیّت و شعاعِ فرهنگی فروغی  آگاه تر خواهیم شد.

خاطرات روزانۀ فروغی-همچنین-این موضوع را روشن می سازد که وی در آن زمان – با وجود بیماری و ضعف جسمی- در بسیاری از نهادهای علمی و فرهنگی حضوری مؤثّر داشت از جمله: شرکت درجلسات فرهنگستان زبان ، شورای معارف(فرهنگ) ، کنفرانس ابراهیم پور داوود ، شورای کتابخانۀ مجلس ، شورایعالیِ جمعیّت شیر وُ خورشید سرخ ،کانون بانوان، شورای انستیتو پاستور و…

به قولی:«انسان بودن،دشواریِ وظیفه است»[2]و فروغی«تجسّم این دشواری وظیفه» بود چرا که درمیان آنهمه تلاش ها و گرفتاری ها ، او وظیفۀ خود می دانست تا در مراسمِ ختم فلان دوست، حضوردرعروسیِ دخترِفلان شخصیّت، رفتن به تئآتر اتلّلو یا نمایشِ «بیژن وُ منیژه» درسالن زرتشتیان و… «رفتنِ سینما با بچه ها»،همّت کند… وشگفتا که درمیانۀ آن«ازدحامِ وظیفه»، یادآور می شود که نوشتنِ فلان رساله یا بِهمان کتاب را تمام کرده است ،چنانکه در یادداشت 20 اردیبهشت 1319 می نویسد:

کثرتِ کار، مخصوصاً فلسفۀ هگل ، دَماغ [حوصله] مرا  خسته کرده است»(ص564).

و یا در یادداشت 14خرداد1319 :

امروز فلسفۀ هگل را که در زمستان شروع کرده بودم،به انجام رساندم»(ص568).

 در رابطه با «رفتنِ سینما با بچه ها»، گفتنی است که فروغی همسر خود را در جوانی از دست داده بود و به قول او:«برای اینکه بچه ها زیرِ دست وُ پای «پدرزن» بزرگ نشوند»، تا پایان زندگی، مُجرّد و تنها ماند و تربیت و سرپرستی آنها را خود برعهده گرفت.

«سال بد! سال باد!»

در سوم شهریور1320 ارتش های روسیه و انگلیس – با وجود اعلام بی طرفی ایران درجنگ جهانی دوم – به ایران حمله کردند . یادداشت های فروغی در این دوران  بسیار کوتاه، شتابزده و«تلگرافی» است واین امر،ناشی ازشرایط اضطراری دوران جنگ بود.با اینحال این یادداشت ها دارای آگاهی های جالبی است، از جمله :

یادداشت 6شهریور1320:

«صبح رفتیم به حضورِ اعلیحضرت[رضاشاه].همانجا بودیم که سلطنت آباد  بُمب انداختند».

یادداشت روز21 شهریور 1320:

«رادیو لندن مبارزۀ غریبی با[رضا]شاه شروع کرده است که نتایج دور وُ درازی خواهدداشت»

یادداشت 10مهر1320:

«شب رفتیم مهمانخانۀ دربند.درمراجعت دکتر[محمّد]سجادی [قاضی بلندپایه]را دیدم که روس ها  لُختش کرده بودند».

یادداشت 11مهر1320:

«صبح رفتیم شمیران.شب   زود برگشتیم از ترسِ روس ها…نمی دانم عاقبتِ کارِ ما با روس ها  چه می شود.دولت شوروی بی کفایتی عجیبی نشان می دهد».

یادداشت 17 مهر1320 /14شعبان

«آتشبازی امشب[به مناسبت 15شعبان، تولد مهدی صاحب الزمان؟]را که[قبلاً]تهیّه کرده بودند،موقوف کردند.چراغانی مردم را هم  منع کردند».

یادداشت 23 شهریور1320:

بعدازظهر برحسب تقاضای [رضا]شاه با وزیر مختار انگلیس به اتفاق [علی]سهیلی  مذاکره کردم و مذاکرات  مضحک بود».

 موضوع این«مذاکراتِ مضحک» تصمیم دولت های روس و انگلیس برای الغای نظام پادشاهی در ایران و پیشنهاد مقام ریاست جمهوری به فروغی بود،امّا وی- با اخلاق و فضیلتی استثنائی- این  پیشنهاد را نپذیرفت چرا که درشرایطِ اشغال ایران و تبعید رضاشاه  وقوع آشفتگی های اجتماعی  می توانست باعث فروپاشی و تجزیۀ ایران گردد.

فروغی به هنگام پذیرفتن نخست‌وزیری از بیماری قلبی و ضعف شدید رنج می‌بُرد .به روایت دکترعیسی صدیق(ادیب،نویسنده و سومین رئیس دانشگاه تهران):«هنگامی که فرزندان فروغی به او  توصیه کردند که در این شرایط بحرانی  پذیرفتن نخست وزیری می‌تواند به بهای جانش تمام شود»، فروغی گفت:

«مملکت ۶۰ سال مرا در آغوش خود پرورده و درهای نعمت را به روی من گشوده و مرا به عالی‌ترین مقامات کشوری رسانده است و اکنون که رئیس مملکت احساس می‌کند که ایران به خدمت من احتیاج دارد، چگونه ممکن است از رمقی که برایم باقی است دریغ کنم ولو اینکه پایانِ حیات در نظرم  مُجسّم شود؟»[3]

بدین ترتیب، در آن شرایط حسّاس و سرنوشت ساز، فروغی حفظِ یکپارچگی ایران و بقای نظام پادشاهی را بر پذیرفتنِ مقام ریاست جمهوری ترجیح داد[4].فروغی دراین باره ازروابط دوستانۀ دولتمرد برجسته،علی سهیلی با «آنتونی ایدن» (وزیر خارجۀ انگلیس) که «به زبان شیرین فارسی  صحبت می کرد» بهره بُرد[5]

با کمال المُلکِ نقّاش!

نقّاشی های فروغی بُعد دیگری از شخصیّت هنری وی را آشکار می سازند و شاید توصیفِ دکتر علی اکبرسیاسی از فروغی به عنوانِ «تابلوی نقاشیِ گرانبها» ناظر براین جنبه از شخصیّت او نیز بوده است.دو نقّاشی آبرنگ و با مداد که در پایان«یادداشتهای روزانۀ فروغی»(صص 447-448) چاپ شده،از آگاهی فروغی درهنر نقّاشی حکایت می کنند.با توجه به روابط بسیار نزدیکِ پدر فروغی با کمال المُلک،وی از دوران کودکی کمال المُلک را می شناخت و بعدها « شایدنزدیک ترین فرد به او بود».فروغی درمقالۀ بلندی که به تقاضای دکترقاسم غنی نوشت،از جمله  یادآور می شود:

-«پدرم در ضمن تربیت من  میل داشت ازنقاشی هم بی بهره نباشم. پس کمال الملک قبول کرد که پیش او مشق کنم و چند فقره سرمشق مدادی برای من ساخت که هنوز دارم. پس از آنکه قدری پیش رفتم یک صفحه نقاشی آب و رنگ که صورت باغبانی را ساخته بود و بسیار چیز نفیسی بود به من بخشید …کمال المُلک موسیقی هم می دانست و …مصاحبت او بسیار بهجت زا بود … شعردان و شعرشناس هم بود. از فردوسی و سعدی و حافظ شعر  بسیار می دانست…در پیری ارادتش به حافظ بیشتر بود و خودم از او شنیدم که می گفت: از این پس سر وُ کار من از نقاش ها با رامبران و از شعرا  با حافظ خواهد بود»[6]

فروغی از مناعت طبع کمال الملک و مخالفت وی با فساد درباریان قاجار یاد می کند و از آخرین دیدارش با  وی چنین  می نویسد:

در ایام ریاست وزرائی دومِ خودم ،در زمستان 1313 به دیدنش شتافتم و به تجدید دیدارش شاد شدم ، اما لشکرِ پیری بر سرِ او تاخته و یک چشمش نیز صدمه دیده و نابینا شده بود»[7]

از تارِ کلنل وزیری تا سرودِ«ای ایرانِ» گل گلاب!

روابط دوستانۀ فروغی با کلنل علینقی خان وزیری، داوود پیرنیا و حسین گل گلاب نشانۀ دیگری از جانِ شیفتۀ فروغی بود.او در بیش از ده موضع ازخاطراتش به دوستی نزدیکش با علینقی خان وزیری اشاره کرده است.طبق یادداشت های روزانۀ فروغی: او در جوانی به میرزا حسن کتابفروش درسِ تار و سه تار می داده و گاه به گاه با سعید الاطبّا -که از معاشران هرروزه اش بود-به شنیدن سازنوازیِ او یا آوازِ بانوئی می نشسته اند،چنانکه پدر دانشورش نیز از ذوق موسیقائی  بهره مند بود. فروغی ضمن مباحثه با ناظم العلوم دربارۀ «به قاعده درآمدنِ تار»و استعداد تکاملیِ موسیقی ایرانی  سخن گفته است[8]

در بارۀ رابطۀ فروغی، کلنل وزیری ، داوود پیرنیا و حسین گل گلاب -جدا ازتعلّقات ملّی و میهنی آنان- باید از آگاهی تئوریک فروغی در بارۀ موسیقی یاد کرد. کلنل علینقی خان وزیری دارای چند کتاب در بارۀ موسیقی ایرانی بود،ازجمله:«دستور تار» و« تعلیمات موسیقی،موسیقی نظری»(در سه جلد برای دورهٔ متوسطه).فروغی دریادداشت 1خرداد1318 یادآور می شود:

کتابِ کلنل وزیری را دادند تا بررسی کنم»[9]

یادداشت های روزانۀ  فروغی درسال های 1315- 1320از کمّ  وُ کَیف رابطۀ او با داوود پیرنیا (موسیقیدان‌ و بنیان‌گذارِ بعدیِ برنامۀ رادیویی گل‌ها) چیزی نمی گوید و فقط در یادداشت  8 بهمن 1318،فروغی از«رفتن به[مجلسِ]ختمِ عیالِ داوود پیرنیا» یادکرده است (ص546) ، همین نکته  نشان می دهد که بین فروغی و داوود پیرنیا پیوندی عمیق وجود داشته است. جدا از علایق موسیقائی ، داوود پیرنیا فرزند حسن پیرنیا(مشیرالدوله)-مؤلّفِ کتاب سه جلدی تاریخ ایران  باستان-بوده و نیز فروغی درکابینۀ مشیرالدولۀ پیرنیا-مقام وزیرِعدلیّه داشته است، موضوعی که می توانست باعث غنا و قوامِ رابطۀ فروغی با« باغبانِ« گل »های موسیقی ایران» بوده باشد.

رابطۀ فروغی باحسین گل‌گلاب(گیاه شناس،موسیقیدان وسرایندۀ سرود‌«ای ایران») نیز در همین راستا قابل درک است. فروغی در پنج یادداشت از گل گلاب یاد کرده است:

یادداشت 4 امرداد1317

نهار در سوهانک مهمان بدیع الزمان[فروزانفر]و گل گلاب بودیم».

یادداشت21 امرداد1317

غروب با دکتر[قاسم]غنی رفتم منزل فرزین،ازآنجا به سوهانک مهمان بدیع الزمان و گل کلاب بودیم».

یادداشت 2 اردیبهشت 1319:

عصر با گل گلاب رفتم کمیسیون فرهنگستان».

یادداشت 15 آبان1319

صبح رفتم شورای بنگاه پاستُر[انستیتوپاستور].شب با دکترغنی و میرزا محمدخان[قزوینی]و [علی اصغر]حکمت  مهمان بدیع الزمان و گل گلاب بودیم».

یادداشت 24 اردیبهشت1320

بعدازظهر بنا بود بروم به کمیسیون فرهنگستان،گل گلاب آمد».

گل گلاب که سال ها در فرهنگستان زبان با فروغی برای پیرایش زبان فارسی از لغات بیگانه  همکاری داشت، در ساختنِ سرودِ‌«ای ایران» نیز این«پیرایش»را رعایت کرد به طوریکه به جرأت می توان گفت که تمامِ واژگانِ «ای ایران»، فارسی اصیل است .خصلتِ حماسیِ سرود و واژگانِ محکم وُ استوار  قدرت وُ غنای آن را  دو چندان کرده است.  

گل گلاب از شاگردان کلنل وزیری درآموختنِ  تار بود و به هنگام اِشغال ایران توسط ارتش های روس و انگلیس، تحت تأثیر گرایش های ملّی و میهن پرستانۀ  وزیری قرارداشت.دو ماه پس از اِشغال ایران، توضیح محمّد علی فروغی(نخست وزیر) دربارۀ«علّت قطع موسیقی كلاسیك از رادیو ایران» درصفحۀ نخست روزنامۀ اطلاعات  چشمگیر بود. یک روزِ بعد(13 آبانماه 1320) روزنامۀ اطلاعات نامه ‌ای از یکی از خوانندگان خود- به نام «جهانگیر افخمی»را منتشر می‌ کند که در آن  نویسنده خواستار ساختن و پخشِ«سرود ملی» شده بود: 

-«همه می‌دانیم كه «سرود ملی» برای هر ملّت زنده لازم است تا به وسیلۀ آن ، احساسات ملت تحریک و تهییج شود. بنده مدتی است كه راجع به «سرود ملی» با عدۀ زیادی صحبت كرده‌ام، و همه را با خود هم‌عقیده دیدم. از این جهت من به ‌نام یك عدۀ بی‌شمار كه شاید تمام اهالی كشور باشند، از ریاست «ادارۀ موسیقی كشور» خواستارم كه برای ما «سرود ملی» بسازند. با اطلاعات كافی كه آقای علینقی وزیری دراین فن دارند، با كمال بی‌صبری انتظار اعلام «سرود ملی» را دربرنامۀ رادیو تهران داریم»[10]

کلنل وزیری سابقۀ رزم در بیرجند با قوای روس ها را داشت و در همین زمان- در محفلی که مرتضی خان محجوبی در حال نواختن قطعه ای در آواز غمگنانۀ دشتی بود- مؤکداَ می خواهد تا شاگردانش تقاضای مردم برای ساختنِ سرودی ملی را جامۀ عمل بپوشانند.آیا اشارۀ وزیری از «تقاضای مردم» ناظر به نامۀ جهانگیر افخمی در روزنامۀ اطلاعات بود؟

 روابط نزدیکِ گل گلاب و کلنل وزیری با فروغی این گمان را تقویت می کند که فروغی نیز از تدوین و تنظیمِ «ای ایران» باخبر بود و توضیح فروغی در روزنامۀ اطلاعات مبنی بر«علّت قطع موسیقی کلاسیک از رادیو» – در واقع – نوعی زمینه سازی برای پخش سرودِ«ای ایران» بود.

کلنل وزیری نیز درآن زمان به تدوین سرود«ای وطن»کوشیده بود و لذا، می توان گفت که گل گلاب و روح الله خالقی(شاگرد دیگر وزیری) در تنظیم و تدوینِ سرودِ«ای ایران»از توصیه های وزیری (و شاید فروغی) برخوردار بوده اند.

گفتنی است که سرود«ای ایران» -ابتدا- با صدای مشترک عبدالعلی وزیری(پسرعموی کلنل وزیری) وعبدالحسین بنان تنظیم شد و سپس توسط خودِ بنان اجراء گردید. اجرای«ای ایران» در نخستین کنسرت«انجمن موسیقی ملی ایران» در27مهرماهِ 1323 با استقبال عظیم و پُرشورِ مردم  روبرو شد،زمانی که – متأسفانه – فروغی چشم از جهان فرو بسته بود.

این سرود در اوجِ شورِ ملّی ایرانیان بهنگام اِشغال ایران توسط قوای بیگانه  پخش شد و استقبال حیرت انگیزِ مردم باعث شد تا وزیر فرهنگ وقت دستور دهد:همه روزه «سرود ایران» از رادیو پخش گردد.غنای شعری سرودۀ گل گلاب و تلفیقِ هنرمندانۀ آن با صدای جادوئیِ بنان و آهنگِ شورانگیزِ روح الله خالقی ، « ای ایران » را- به عنوان یک میراث ملّی – در حافظۀ جمعیِ ایرانیان ثبت کرده است.

چهره ای ملّی و بین المللی!

در تاریخ معاصرایران  دولتمردانی مانند قوام السلطنه و دکترمحمّد مصدّق ، شخصیّت هائی ملّی و منطقه بوده اند ، ولی شخصیّت محمدعلی فروغی ضمن داشتنِ ویژگی های ملّی تا سطح بین المللی ارتقاء می یابد.حضورِ فروغی در ریاست جامعۀ ملل(سازمان ملل امروزی) درسال 1308 شمسی ، نشانۀ بارزِ شخصیّتِ ممتاز وی درعرصۀ جهانی بود. فروغی درسال1309 سفیرکبیرایران در ترکیه بود و در میان دولتمردان آن کشور-خصوصاً کمال آتاتورک- محبوبیّت فراوان داشت [11] و همین امر، موجب سفرموفقیّت آمیز رضا شاه به ترکیه شده بود.محسن فروغی، از پدرش محمدعلی فروغی نقل می‌کند : وقتی من نمایندۀ اول ایران در جامعۀ ملل شدم و به کشور سوئیس رفتم، آتاتورک به کلیۀ سفرا و وزرای مختار مقیم آنکارا گفته بود:«بزرگ ترین شخصیتی که در این مجمع عضویّت دارد، فروغی سفیر ایران است. من تاکنون مردی به این جامعی و وطن‌پرستی و مُطّلعی ندیدم. کاش مملکت من هم یک فروغی داشت».شاید همین اظهارنظر آتاتورک باعث شد من در جامعۀ ملل به ریاست انتخاب شوم»[12].

خصلت ها و خصوصیّت ها

حبیب یغمائی – که بخاطر مسئولیّت در تنظیم و انتشار آثار فروغی سال ها «صبح ها و عصرها و گاهی پاسی از شب گذشته»  همدم وُ همرازِ فروغی بود – یادآوری می کند:

 -«از خصوصیّات و حقایق زندگی او گمان ندارم که کسی چون من آگاه باشد و اگردر اظهارِ بعضی ازآن اهمال کنم،گناه کرده ام،گناهی نابخشودنی:

-فروغی به تمام معنا ایران را دوست داشت.وطنخواهی با حقیقت بود،

 -از غوغا و هیاهوی عوام و حتّی خواص  باک نداشت و ازکسانی نبود که وجهۀ ملّی  خود را به مصلحت کشورش ترجیح نهد،

-به ثروت و تموّل-چه پول،چه زمین و امثال آنها-مطلقاً بی اعتنا بود،

-دربانک ها، نه در داخل و نه در خارج، شمارۀ حساب نداشت؛چون نه تنها موجودی نداشت بلکه مقروض هم بود،

– یک قلم مخارجش ،هزینۀ تحصیل فرزنذانش در اروپا بود.وقتی به او عرض کردم: « وزارت فرهنگ به محصّلین اعزامی هزینۀ تحصیلی می دهد،چرا از این راه  خرج تان را کم نمی کنید؟ »، نپذیرفت،

– خوش محضر وُ خوش بیان بود. گاهی لطیفه های شیرین می گفت و از شنیدن لطیفه ها  شادمان  می شد  و تبسّم می کرد،

 – هیچگاه به قهقهه نمی خندید،

 – بسیار مؤدّب بود،

-پیرایه هائی چون انگشتر و ساعت به دست نداشت،

-دخانیات مطلقاً استعمال نمی کرد، 

-ازمشروبات الکلی دوری می جُست مگر در موارد بسیار نادر،

– فرزندانش را بسیار دوست داشت و هر وقت نامی از آنها بُرده می شد،از شادی بر می افروخت،

 -اوراقِ تألیفات خود را چون:سیرِ حکمت[در اروپا]،حکمت سقراط[و افلاطون]،آئین سخنوری،و جز این ها که من متصدّی طبع همه بودم،به خط خوش پاکنویس می کرد،بی قلم خوردگی،و درنمونه های چاپخانه،عبارت را تغییر نمی داد،

-از هیچکس بد نمی گفت حتّی از کسانی که او را آزار می رساندند و ناسزایش می گفتند،

-به دوستانش که گاهی راهنمائی می جُستند،مددِ فکری می رساند، ولی از نوشتنِ توصیه  خودداری داشت،

-در خطابه وُ نطق مانند نداشت.شمرده وُ ملایم وُ مستدل حرف می زد،

-خطابۀ خود را نمی نوشت،حتّی یادداشت  هم نداشت[13]

فروغی و مخالفان!

درجامعه ای که از قدیّس بودن تا  ابلیس شدن  راهی نیست و«اختلاف نظر»تا حدِّ« دشمنی» سقوط می کند ، محمدعلی فروغی نیز مخالفانی داشت که او را به«خیانت» و «انتحال» (سرقت آثارِ دیگران) متهم کرده بودند.دراین باره  او در وصیّت به فرزندانش نوشت:

«اگر معدودی از روی جهل یا حَسد و غرض با من عداوت ورزیدند خود ملوّث شدند و کیست که تمام سرگذشت او در دنیا مطابق مطلوبش بوده باشد؟»[14]

نجابت ذاتی محمدعلی فروغی چنان بود که با جنجال ها و هیاهوهای رایج  میانه ای نداشت و لذا، پاسخ به مخالفانِ گزافه گو را «دونِ شأن خود می دانست».بااینحال،درنامۀ پُرکنایه به دوستی-دربارۀ سخنان یکی از رجال معروف آن زمان – نوشت :

-« تو می‌دانی که از اول عمر تا کنون نه شارلاتانی کرده‌ام و نه خودستایی، نه هوچی بوده‌ام و نه انتریکباز. برای رسیدن به مناصب و امتیازات و تحصیل شهرت و نام ، اسباب‌چینی و دسیسه‌کاری نکرده‌ام. تاکنون هر مقامی را دارا شده‌ ام -اعم از وکالت و ریاست و وزارت – بدون استثنا آن مقام دنبال من آمده است، من از پیِ آن نرفته ‌ام. شاه و رؤسای وزرا و دوستانِ من همه بر این امر شاهدند وهیچ‌کس نمی‌توانداز روی حقیقت مدعی شود که من برای رسیدن به مقامی از او تقاضایی کرده باشم… نیز ادعا ندارم که شخصی فوق‌العاده هنرمندم».

آن«هوچیگری ها» – البتّه – برجان وُ جهانِ فروغی تأثیر داشت و به قول نصرالله انتظام:« مرگش را نزدیک تر ساخت»[15]

محمدعلی فروغی در5 آذرماه 1321براثرِعارضۀ قلبی در 67 سالگی چشم از جهان فروبست.

  پیروزی پس از مرگ!

  چنانکه گفته ایم : تاریخ معاصر ایران چونان آئینۀ شکسته ای است که تصاویر کج وُ معوجی از چهره های سیاسی ارائه می دهد، خصوصاً که این« آئینه» به زنگارِ ایدئولوژی های فریبا(چه دینی و چه لنینی) نیز آغشته است.بر ما است که با روانی روشن و ذهنیّتی بی تعصّب وُ آزاد، تکّه های این آئینۀ شکسته را در کنار هم بگذاریم و از آن، منشوری سازیم تا ابعاد چندگانۀ شخصیّت ها و رویدادهای تاریخ معاصر ایران را بازنماید.

 سال ها پیش در بارۀ فروغی نوشته بودیم :

جایگاه فروغی درتاریخ و فرهنگ ایرانِ معاصر چنان والا است که درآینده، دانشگاه ها و دانشکده ها به نام فروغی نامگذاری خواهند شد».

 اقبالِ گستردۀ روشنفکران ، مطبوعات و نشریات ایران به زندگی وعقاید فروغی  نشانۀ تحقّقِ آن آینده است آنچنانکه اینک می توان از جریانی به نام «بازگشت به فروغی» یاد کرد…دریغا که مانند فردوسی بزرگ، پیروزی فروغی نیز پس از مرگ بوده است!

[1] – به روایت حبیب یغمائی: با اینکه وزارت فرهنگ برای پرداخت حق تألیف  کتاب هایش  اصرارها کرد، فروغی دیناری نپذیرفت. مقالات فروغی،ج1،ص بیست و یک

[2] – وامی از احمد شاملو

[3] – مقایسه کنید با موضعِ محمد ساعد مراغه ای در برابر پیشنهاد مولوتوف، وزیرامورخارجۀ شوروی، و نیز برخوردِ شجاعانۀ ساعد مراغه ای با سِر ریدر بولارد سفیرکبیرانگلیس در ایران: خاطرات امیراصلان افشار، به کوشش علی میرفطروس، چاپ دوم، نشرفرهنگ، کانادا ،2012 ، صص142 و 148-150

[4] – نگاه کنیدبه :یادگارِ عُمر(خاطراتی از سرگذشت دکتر عیسی صدیق)،تهران،1353،ص28

[5] – ساعدمراغه ای که به زبان های روسی و انگلیسی کاملاً آشنا بود، در ملاقاتش با «ایدن»از علاقه و اصرارِ ایدن در«صحبت کردن به زبان شیرین فارسی»یاد می کند.نگاه کنید به:خاطرات سیاسی ساعد،پیشین،ص128

[6] – خاطرات فروغی،صص673-691 

[7] – همان،ص690

[8] – یادداشت های روزانه،صص6-7و37و263و242

[9] – خاطرات فروغی،ص511

[10] – به نقل از تارنمای: باچراغ ترانه در کوچه باغِ خاطره .

گفتنی است که جهانگیر افخمی خبرنگار روزنامۀ اطلاعات و مترجم چند کتاب از«دیل کارنگی» و دیگران بود و بعدها ، گزارشگرِ این روزنامه در آمریکا شد.اشارۀ فروغی در یادداشت 10آذر1320 دربارۀ«ملاقات با افخمی» (ص652) می تواند ناظر بر پدرِ جهانگیر افخمی یا یکی دیگر از افرادِ خاندانِ او باشد.

[11] – نگاه کنید به روایت ساعد مراغه ای که درآن هنگام مستشارِسفارت ایران در ترکیه بود: خاطرات ساعد مراغه ای، پیشین، ص66؛ به روایت حبیب یغمائی«فروغی از دوستان و از محرمان آتاتورک بود»، مقالات فروغی،ج1،ص نوزده.

[12] – عاقلی، باقر، ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، انتشارات علمی، تهران،1367، ص ۲۵۱؛ مقایسه کنید با روایت حبیب یغمائی در بارۀ نظرِ آتاتورک راجع به «عظمتِ شاهنامۀ فردوسی»: مقالات فروغی،ج1، ص نوزده.

[13] – مقالات فروغی،ج1،صص بیست و هشت تا سی دو

[14] – سیاستنامه ذکاءالملک، پیشین، صص ۲۹۵-۲۹۷ 

[15] – خاطرات نصرالله انتظام،به کوشش محمد رضا عباسی و بهروز طیرانی،انتشارات سازمان اسناد ملی، تهران، ۱۳۷1، ص189

فرستادن این مطلب برای دیگران