بخش نخست
بخش دوم
*آبراهامیان- در اظهارنظری حیرت انگیز- معتقد است که در روز ۲۸مرداد «سرلشکر زاهدی به فرماندهی ۳۵ تانک شرمن، اقامتگاه مصدّق را محاصره کرد و پس از ۹ ساعت نبرد، مصدّق را بازداشت کرد»!
*برخلاف نظر آبراهامیان -مبنی براینکه: «حزب توده، مُسلّح نبود» و «برنامهای برای تصرفِ قدرت سیاسی نداشت» -برنامهها و بیانیههای رهبران حزب توده نشان میدهند که آنان، حزب توده را «تجلّی ارادۀ ملّت ایران» میدانستند و «حزب ما» را مترادفِ «ملّت ما» بشمار میآوردند. در پائیز سال ۱۳۳۱ حزب توده با انتشار «برنامه»ای، رسماً خواستار برانداختنِ نظام سلطنتی، تغییر قانون اساسی و استقرار «دموکراسی تودهای» شده بود.
***
چنانکه گفته ایم:مسئلۀ نفت و پایان دادن به اجحافات دیرپای شركت نفت انگلیس از دیرباز آرزوی بسیاری از سیاستمداران ایران بود،مثلاً رضاشاه در سال 1307/1928 از طریق مصطفی فاتح به «سرجان كدمن» (رئیس شركت نفت انگلیس) پیغام داده بود:
-«اولیای شرکت نفت باید بداند که دولت و ملّت ایران از امتیازنامۀ دارسی راضی نیست و باید -هرچه زودتر-امتیاز جدیدی که منافع ایران را به نحوِ اکمل تأمین نماید،تنظیم گردد…ایران دیگر نمیتواند بیش از این تحمّل كند كه عواید سرشار نفتِ آن به جیب بیگانگان برود و خود، از آن محروم باشد»(1).
در ادامهء این كشاكشها، به سال 1311/1932 رضاشاه در جلسۀ هیأت وزیرانش با عصبانیـّت، متن قرارداد 1901 ویلیام ناكس دارسی را پاره كرد و در میان شعلههای آتش انداخت(2) ، اقدامی كه با رضایت مصدّق نیز همراه بود(3).
موضع رضاشاه علیه انگلیسیها چنان تند و نامتعارف بود كه در گفتگو با سفیر افغانستان تأكید کرد:
-«حاضرم كار با انگلیس به اسلحه بكشد ولو جانم در خطر باشد.»(4).
ما-درمقاله ای – به دوران حکومت رضاشاه پرداخته ایم و در«حکومت رضاشاه و دستِ انگلیسی ها»،افسانۀ انگلیسی بودنِ رضاشاه را مورد نقد قرار داده ایم.آبراهامیان در بارۀ رضاشاه-به درستی- می نویسد:
-«رضاشاه قرارداد 1919 انگلیس و ایران را پاره کرد،با اتحادشوروی یک معاهدۀ بیطرفی امضاء کرد،و خروج نظامیان و مشاوران مالی انگلیس را تسهیل کرد،تعداد کنسولگری های خارجی[خصوصاً انگلیسی] را کاهش داد و به همۀ امتیازات فرا سرزمینی قرن نوزدهمی معروف به کاپیتولاسیون پایان داد.شرکت تلگراف و امپریال بانک را که در مالکیّت انگلیسی ها بود،بازخرید و کنترُل آنها را به دست گرفت و ترجیح داد تکنسین هائی از فرانسه،آلمان،ایتالیا،چکسلواکی و سوئیس،یعنی هرجا غیر از انگلیس استخدام کند…او درسال 1311 پس از مذاکرات طولانی و بی ثمر با شرکت نفت،امتیاز دارسی را لغو کرد»(صص52-53).
با پاره کردن و سوزاندنِ قرارداد دارسی توسط رضاشاه،دولت انگلیس به محاصرۀ دریائی و تهدیدنظامی برای اشغال نواحی نفتی ایران پرداخت به طوری که -سرانجام -رضاشاه «برخلاف میل خود»مجبور به امضای قرارداد 1312/ 1933 شد.رضاشاه در ابرازِ نارضائی از این قراردادِ تحمیلی گفته بود:
-«عجب!این کار که به هیچوجه شدنی نیست.می خواهید که ما سی سال برگذشتگان برای این کار لعنت کرده ایم،پنجاه سالِ دیگر موردِ لعن ِ مردم و آیندگان بشویم»(5).
بنابراین،می توان گفت که آنهمه تحوّلات صنعتی،اقتصادی وتوسعۀ ملّی توسط رضاشاه،بدون«ملّی کردن صنعت نفت» یا بدون گرفتن وام های خارجی انجام شده بود!
به طوری که گفته ایم،کتاب آبراهامیان،گاه از مستندات تاریخی به «نیّت خوانی»کشیده می شود،از جمله وی دربارۀ نتیجۀ مذاکرات هریمن(فرستادهء ویژۀ ترومن، رئیس جمهور آمریکا به تهران)می نویسد:
-«آنچه هریمن و لِوی[مشاورهریمن] آن را«آموزشِ»مصدّق می نامیدند،در نظرمصدّق«تاریک ساختنِ»موضوع و «اغفال کردن»بود.آنان در حالی از این مذاکرات جداشدند که شکایت می کردند مصدّق فقط می تواند به کلیّت ها فکرکند.مصدّق هم در حالی این مذاکرات را رها کرد که به آنها ظنین بود که سعی می کرده اند او را فریب دهند»(ص157).
دانسته نیست که آبراهامیان این «نیّت خوانی»یا«برداشت» را از کدام سند تاریخی استخراج کرده است؟
به نظرنگارنده، تزِ اساسی دکترآبراهامیان مبنی بر اختلاف برسرِ«کنترُل کامل و همه جانبۀ نفت توسط دولت ایران»نمی تواند«عامل قطعی و کاملِ سقوط دولت مصدّق»باشدزیرا-همانطورکه آبراهامیان نیز اشاره کرده(صص171-174) دکترمصدّق در گفتگو با«مک گی»-معاون وزارت امورخارجۀ آمریکا-پذیرفته بود که پالایشگاه آبادان را از حوزۀ ملّی کردن صنعت نفت معاف کند، موضوعی که هم باعث شگفتی و هم موجب شادمانی مقامات آمریکائی شده بود(6).
آمریکا و خطر کمونیسم در ایران!
آبراهامیان در گفتگوباسایت« ایران وایر»می گوید:
-«گفتمان آن زمان،ترس از کمونیسم بود و درنتیجه، هرسیاستی باید با این مفهوم تطبیق داده می شد.آدم هائی مانند«دالِس»و«کرمیت روزولت»اگر می خواستند سرِ مادربزرگ خود را هم زیرِ آب کنند،برای مشروع جلوه دادن آن می گفتند:این کار را بخاطر مبارزه با کمونیسم انجام می دهد…هیچ مدرکی دال برخطرِ کمونیست هابرای ایران، چه از سوی اتحاد شوروی و چه از سوی حزب توده وجود نداشت.در واقع، اسناد جدید نشان میدهند که امریکاییها اغلب در عجب بودند که چرا شوروی به ایران علاقه نشان نمیدهد…حتی در اوایل سال 1950، میبینیم که اعتراف میکنندخطری از جانب حزب توده موجود نیست. حزب توده در جایگاه انجام کودتا نبود.برای چنین اقدامی آماده نمیشد و حرفی هم از آن نمیزد…».
در حالیکه می دانیم از آغاز ملّی شدن صنعت نفت (1329)و تبلیغات و تحرّکات حزب توده،دولت آمریکا مقابله با نفوذکمونیست ها در ایران را جزوِ هدف های استراتژیک خود قرار داده بود.شورای امنیّت ملّی آمریکا در نشست 14 مارس1951 /23 اسفند 1329 در بارۀ ایران تأکید کرده بود:
–جلوگیری از سقوط ایران به زیر سلطۀ کمونیسم،کماکان،جزوِ مصالح ملّی آمریکا است،اعم از اینکه این سقوط نتیجۀتجاوز یا از طریق خرابکاریِ داخلی در ایران انجام شود.
-شرایط کنونی ایران و نیز تهدیدات اتحاد جماهیر شوروی ایجاب می کند که آمریکا به منظور تقویت سیاست اساسی خود،به حمایت ایران نیروی تازه ای بخشد تا امنیّت داخلی در ایران افزایش یابد و دولت و مردم ایران برای مقاومت درقبال فشارهای کمونیسم توانمند شوند.
-دولت آمریکا برای رسیدن به یک تفاهم منصفانه دربارۀ مسئلۀ نفت،بایدبه دولت انگلیس فشار آورَد.
-دولت آمریکا با همکاری دولت انگلیس باید دست به با طرح ها و تمهیداتی زنَد تا با خرابکاری های احتمالی کمونیست ها در ایران مقابله نماید و در صورتِ به قدرت رسیدنِ کمونیست ها در یک یا چند استانِ ایران،یا تسلط آنها بر دولت مرکزی، از دولت طرفدار غرب درایران حمایت و پشتیبانی بیشتری کند.».
الن دالِس(معاون سازمان سیا) در1951/1330 -ضمن ابرازنگرانی از انکه ممکن است تا 1سال آینده، غرب،ایران را از دست بدهد- به بدل اسمیت(رئیس سازمان سیا)، نوشت که «زمینۀعملیّات سیا در ایران محدود است و برای مقابله با نفوذشوروی ها ،کارِ چندانی جزجنگ روانی و تبلیغاتی نمی توان کرد».
در 9 اکتبر 1951 /16مهر ماه 1330 نیز در بارۀ «عملیّات در ایران» تأکید شده:
-«سیا نمی تواند بر بحران سیاسی فوری در ایران تأثیر بگذارد،بحرانی که تنها با استفاده از روش دیپلماتیک حل و فصل می شود. مأموریت اصلی ما مقابله با فعالیت های حزب کمونیست توده بوده.این مأموریت،تنها،معطوف به هشدار به مقامات ایرانی از خطرات کمونیسم بوده است».
بااینهمه،به نظرمی رسدکه آبراهامیان با کمرنگ جلوه دادن خطر کمونیسم در ایران،در صدد است تا تزِ اصلی کتابش مبنی بر«کودتای آمریکا و انگلیس بخاطر نفت» را برجسته کند،در حالیکه در سراسرِ اسناد منتشر شدۀ وزارت امورخارجۀ آمریکا ،بر خطرِ توسعه طلبی شوروی و اقدامات حزب کمونیست آن کشور -ازطریق حزب توده –و ضرورت مقابله با آن،تأکید شده است.
از این گذشته،بخاطرداریم که از دیرباز، روس ها متمایل به دستیابی به آب های گرم خلیج فارس بودند،تجربۀ«فرقۀ دموکرات آذربایجان»در سال1324 و مرزهای مشترکِ طولانیِ ایران با اتحاد جماهیر شوروی و امکان نفوذ و انجام اقدامات کمونیستی از طریق حزب توده، خطر«استیلای وحشت سرخ بر ایران»را دو چندان می کرد.این نگرانی ها نه از دوران آیزنهاورِ جمهوریخواه بلکه از زمان دموکرات ها موجب نگرانی دولتمردان آمریکاب ود بطوری که درسال 1952 ترومنِ دموکرات در یک تجدید نظر آشکار،«اقدام به جنگ به خاطرایران»را در سرلوحۀ سیاست های خود قرارداده بود.
تهدیدها و تلقینهای شخصِ مصدّق در مذاكره با مقامات آمریكائی و نیز تظاهرات و اقدامات رادیكال حزب توده احتمال تسلّط این حزب و نگرانی های دولت آمریكا را تقویت می کرد.مصدّق در دیداربا مقامات دولت آمریکا دائماً از«خطر استیلای كمونیسم بر ایران»یاد می کرد بطوری که در دیدار از آمریكا و گفتگو با ترومن و اچسن (وزیر امورخارجهء آمریكا) در 23 اكتبر 1951 ضمن اشاره به اوضاع بسیار بـدِ اقتصادی ایران، تأكید كرد:
-«نیروهای مسلّح و پلیس ایران مدت 2 ماه است كه هیچگونه حقوقی دریافت نكردهاند و خودِ این امر، به تنهائی خطر مهمی بشمار میرود. بودجۀ دولت، با كسری حدود چهارصد میلیون تومان روبرو است و فقر و آشوب در سراسر كشور، گسترده است. معلّمین مدارس، حقوق ماهیانهای به مبلغ یكصد تومان ـ كه معادل 25 دلار است ـ دریافت میكنند، این مبلغ به دشواری هزینۀ پرداخت اجارۀ یك اطاق را در ماه كفایت میكند، در نتیجه:بسیاری از معلّمین، هوادار و متمایل به كمونیسم شدهاند، و این افكار را در سراسرِ مدارس كشور ترویج میدهند.»
مصدّق در مذاكرات متعـّدد با هندرسون نیز چنین وانمود میكرد كه:دولت آمریكا بین دولت او (مصدّق) و استقرار كمونیسم در ایران،باید یكی را انتخاب كند،مثلاً: در تاریخ 13 ژانویهء 1952 (22 دی ماه 1331) مصدّق، ضمن دیدار با هندرسون، درخواست كمك مالی فوری آمریكا برای ترمیم كسر بودجۀ جاری دولت ـ به میزان تقریبی ماهی ده میلیون دلارـ را به سفیر آمریكا تسلیم كرد.مصدّق در این دیدار با لحنی تهدیدآمیز گفت:
ـ «بدون این كمك مالی، به فاصلۀ سی روز،ایران سقوط خواهد كرد و چه بسا حزب توده قدرت را بدست گیرد».مصدّق افزود: «هرگاه او از دریافت كمك آمریكا ـ فوراً ـ اطمینان نیابد، پس از 5 روز، وی ناچار به شوروی متوسـّل خواهد شد.»
در برابرِ این«اولتیماتوم مصدّق»،هندرسون در گزارش مفصّل خود(15ژانویۀ 1952/ ۲۴ دی ماه ۱۳۳۰) به وزارت امورخارجهء آمریكا نوشت:
«1ـ ما نسبت به مسئله و اوضاع كنونی ایران ـ كه سریعاً در حال فروپاشی است ـ به ویژه دربارۀ سخنان مصدّق كه بدون دریافت كمك مالی خارجی در سی روز آینده، ایران با انقلاب مواجه خواهد شد، توجه و تأمـّل بسیار كرده ایم. ما معتقدیم كه مصدّق اینك دست به بزرگترین قمار خویش زده است كه یا برندۀ همه چیز یا بازندۀ همه چیز میگردد.مصدّق میگوید این امید را دارد كه اگر بتواند از آمریكا كمك مالی دریافت كند،تبدیل به یك قهرمان ملّی ـ حتّی بزرگتر ـ شود و یك بار دیگر بر انگلیس پیروز گردد…اگر هیچ كمك خارجی دریافت نشود،وی ممكن است در لحظات آخر توسط یك مجلس، مرعوب و یا بر اثر نوعی كودتا ساقط گردد، و یا ممكن است ایران به سوی هرج و مرج و بینظمی برود و امكان دارد كه این بینظمی به پیدایش رژیمهای مختلفی كه به احتمال قوی تحت كنترل اتحاد شوروی باشند، بیانجامد. مصدّق مشغول پروراندن این فكر در سر است تا در صورت عدم كمك مالی آمریكا یا عدم توافق با انگلیس، روسها را برای كمك به ایران ترغیب نماید…مصدّق تشخیص میدهد كه روسها ـ بدون هزینه و صرف هیچ منابعی ـ فرصت و شانس خوبی برای تسلّط بر ایران را دارند».
چند روزِ بعد (در 18ژانویه 1952/ ۲۷ دی ماه ۱۳۳۰) «ایرمن»دستیارِ اجرائیِ رئیس سازمان سیا درنامه ای برای ارائه به رئیس جمهورآمریکا ،نظرهندرسون را تکرار کرد.
خطر استیلای حزب توده:افسانه؟ یا واقعیّت؟
در اکتبر1952/مهرماه1331 سازمان سیا با اشاره به قیام 30تیر و سقوط دولت قوام، یادآور شد که اگرهرج ومرج های اقتصادی در زمان مصدّق ادامه یابد «آنگاه،حزب توده تهدیدی جدّی برای ثبات دولت مصدّق خواهد بود.حزب توده،تنها حزب سازمان یافته ای است که می تواندبا یک کودتا به قدرت برسد».
وزارت امور خارجۀآمریكا پس از ماجرای 9 اسفند 1331،از «افزایش احتمال در دست گرفتن قدرت توسّط كمونیستهای حزب توده» ابراز نگرانی كرد:
«1 ـ هدف حزب توده حذف شاه است و بدین منظور در حال حاضر با مصدّق همراهی میكند تا پس از حدف شاه، تغییر موضع داده و برای حذف مصدّق كوشش نماید و فرصت به دست گرفتن قدرت توسط خود را افزایش دهد.
2 ـ مصدّق برای حذف شاه، ناگزیر به همراهی با حزب توده خواهد بود و بعد خود را در مقابل حزب توده ناتوان خواهد دید.
……………………..
5 ـ در صورتی كه مصدّق قادر به حفظ قدرت خود شود، احتمال حذف شاه از صحنۀ سیاسی ایران زیاد است و این به معنای برهم خوردن ِ فوری روابط ایران و غرب و افزایش احتمال در دست گرفتن قدرت توسّط كمونیستها میباشد».
تظاهرات عظیم حزب توده در 30تیر 1332 درتهران-باعث حیرت و حیرانی رهبران جبهۀ ملّی شد.خبرنگارنیورک تایمز-که این گردهمائی را 100هزار نفر تخمین زده بود- هشدارداد:
-«حزب توده آنقدر طرفدار دارد که دیر یا زود-حتّی بی آنکه نیازی به استفاده از زور باشد-کشور را قبضه کند»(8).
این تظاهرات نشان داد که دغدغه های شخصیّت های ملّی و مقامات آمریکائی بیهوده نبود.به دنبال این نمایش قدرت،سفیرفوق العادۀ اتحاد جماهیر شوروی و متخصّص کودتای چکسلواکی و سرنگونی دکتر«بنِش»،رئیس جمهور چکسلواکی(1948) وارد تهران شده بود.
فصل اصلی کتاب کودتا(صص 199-268) بیشتر بازنویسی گزارش کرمیت روزولت درکتاب ضدکودتا و نیز گزارش دونالد ویلبر(ازعوامل اصلی طرح کودتا)است.در حالیکه عموم پژوهشگران مصدّقی و غیرمصدّقی(مانندسرهنگ غلامرضانجاتی، محمدعلی موحّد،محمدعلی کاتوزیان،فخرالدین عظیمی، بابک امیرخسروی،عباس میلانی و…)کتاب روزولت را «سرشار از خودستائی،ماجراجوئی و لاف وگزاف»دانسته و در استناد به آن احتیاط کرده اند.دکتر امیر اصلان افشار،عضو«کمیتۀ آیزنهاور»و سفیرایران در آمریکا (1969-1973)که بامقامات دولت آمریکا(از جمله با ریچاردنیکسون) روابط نزدیک داشت،درگفتگو با نگارنده یادآور شده که کرمیت روزولت قبل از انتشار خاطراتش،متن آنرا به اطلاع شاه رسانده بود تا- با توجه به رونق اقتصادی ایران- نان و نوای بیشتری را نصیب خود کند.،امّا شاه به«مستر روزولت»گفته بود:
-«این لاف و گزاف هارا به دیگران بفروش!.ماالآن در اوج استقلال ملّی و شکوفائی اقتصادی هستیم و دیگربه چشم آبی ها باج نمی دهیم».
اینکه کتاب روزولت –همانند کتاب«سقوط79»-در آستانۀ انقلاب اسلامی 1979/1357 منتشر شده،قابل تأمّل است.
حزب توده و تصرّفِ قدرت سیاسی!
دکتر آبراهامیان با تکیه بر گزارش سازمان سیا و سفیرانگلیس در تهران معتقد است:
–«حزب توده مسلّح نبود.اعضای آن را در نیروهای مسلّح به حاشیه رانده بودند.این حزب از انقلاب گفتگو نمی کرد و واقعاً خود را نه برای قیام و نه برای مبارزۀ مسلّحانه آماده نمی کرد.هدف عمده و اصلیِ این حزب،تقویت و نگهداری مصدّق و به وجودآوردن یک جبهۀ واحدبود…حزب توده طرح هائی برای اقدامات مسلّحانۀ وسیع -ازهیچ نوع- تهیّه نکرد.این حزب بیشتر یک«لولو»بود تا یک تهدید واقعی».(صص223 ،230 و…).
این اعتقاد-که از پایه های اساسیِ تزِ آبراهامیان است-بی پایه است چرا که گفته ایم:سازمان سیا در سال1949تأسیس شده بود و به عنوان یک سازمان نوپا درسال های1950-1953 /1330-1332 هنوز امکانی برای ارزیابی قدرت حزب تودۀ ایران نداشت.از این گذشته،با توجه به بسته شدن سفارت انگلیس و تعطیلی تمام کنسولگری های آن کشور در ایران و اخراج کارمندان و عوامل اطلاعاتی انگلیس ازایران (در24مهرماه 1331) دولت انگلیس-عملاً-از دسترسی به اطلاعات دقیق در بارۀ رویدادهای ایران محروم بود و تشکیلات آهنین و نظم و انضباط درونی حزب توده نیز آگاهی از کم و کیفِ تلاش ها و امکانات آن حزب را برای عوامل انگلیس و آمریکا دشوار می کرد. آبراهامیان نیز در بارۀ تشکیلات آهنین حزب توده-با تکیه برگزارش سازمان سیا(در تیر ماه1332/ژوئیهء 1953)تأئید می کند:
-«سازمان حزب توده در حفظ اسرار بسیار کارآمد است…از فعالّت های داخلی حزب-عملاً-اطلاعی در دست نیست.در کشوری که به بی انضباطی شهرت دارد،اطلاعات به دست آمده در خصوص حزب زیرزمینی توده،فراتر از رده های پائین،اندک چیزی را فاش می کند»(9).
با چنان فقدان امکانات و فقراطلاعاتی، تا 6ماه قبل از 28مرداد (3مارس1953/ ۱۲ اسفند ۱۳۳۱) سازمان سیا ،هنوز از«قابلیّت های محدود و ناچیز خود در مقابله با کودتای احتمالی حزب توده» سخن می گفت.هم از این رو بود که ما طرح کودتای«تی.پی.آژاکس»(پاکسازی ایران از حزب توده)را یک«طرح کودکانه» نامیده ایم. ،چراکه به قول طرّاحان کودتا:
-«در آغازمعلوم شد که همه چیز با اِشکال روبرو شده است».
برخلاف نظر آبراهامیان -مبنی براینکه:«حزب توده،مسلّح نبود »و«برنامه ای برای تصرفِ قدرت سیاسی نداشت»-برنامه ها و بیانیه های رهبران حزب توده نشان می دهند که آنان، حزب توده را «تجلّی ارادهء ملّت ایران» میدانستند و «حزب ما» را مترادفِ «ملّت ما» بشمار میآوردند به طوری که در نامه ای به دکتر مصدّق، پیروزی در مسئله نفت را به« پیروزی حزب ما،یعنی ملّت ایران»منوط کرده بودند(10).
باچنان اعتقادی، در پائیز سال 1331 حزب توده با انتشار «برنامه»ای، رسماً خواستار برانداختنِ نظام سلطنتی،تغییر قانون اساسی…و استقرار «دموكراسی تودهای» شده بود(11).و از همان زمان،این شعار باحروف درشت در بالای نشریات حزب توده،دیده می شد:
-«ما شاه نمی خواهیم!برچیده باد این سلطنت!»(12).
این حزب غیرقانونی از طریق اتّحادیهها،انجمن ها، سازمانها،سندیكاهای مختلف و باانتشار حدود 100 روزنامه و نشریـّه با نام های مختلف، دارای توان تجهیز نیروهای عظیمی بود.
دربارۀ نیروی نظامی حزب توده،آبراهامیان معتقد است:
-«طی سالیان متمادی،رکن دو ارتش به کمک «ام.آی.سیکس»به دقت،چپ گرایان را تصفیه و هم از لشکرهای زرهی و هم از پادگان ها تهران،اخراج یا دور کرده بود…کیانوری می پذیرد که حزب توده تقریباً هیچگونه دسترسی به اسلحه و مهمّات نداشت،با اینحال،حزب توده چندنفری را در سمت های بسیار حسّاس داشت»(ص281).
آبراهامیان در فرازی از کتاب «ایران میان دو اتقلاب» تأکید می کند:
-«نظارت شخصی شاه باعث شده بود که حزب توده نتواند به بخش های حسّاس[ارتش] دست یابد»(ص307).
ما در مقالات مفصّلی از قدرت نظامی و نیروی تشکیلاتی و تدارکاتی حزب توده سخن گفته ایم .در اینجا تنها اشاره می کنیم که در سال های 1331-1332 فعالیّت های غیرقانونی حزب توده گسترش یافته و آنرا-به مثابۀ بزرگ ترین حزب کمونیست خاورمیانه– به اوج قدرت رسانیده بود بطوریكه در اوایل سال 1332، حزب توده تنها در سازمان ایالتی تهران بالغ بر 20 هزار عضو داشت(13).
نورالدین كیانوری ،دبیر كلّ و مسئول شاخۀ نظامی حزب توده، تأكید میكند:
-«عناصر حزب توده در تمام واحدهای عملیـّاتی ارتش و حتّی در گارد شاهنشاهی حضور داشتند و خبرِ تمام توطئهها -در همان لحظۀ تدارك -به ما می رسيد.کُلیّۀ این اطلاعات را سرهنگ سیامک و سرهنگ مبشّری-دبیران سازمان افسری- مستقیماً به شخصِ من می رسانیدند».
بابك امیر خسروی كه از سازمان افسران حزب توده بعنوان «سپاه عظیم و رزمدیدۀ تودهایها» یاد میكند(15)،در گزارش دقیق و مفصّل خود،امکانات و نیروهای نظامی و تدارکاتی حزب توده را نشان داده و نتیجه گرفته:
-«حزب توده در همۀ اركان و زوایای ارتش ـ حتی گارد جاویدان شاهی ـ رخنه كرده بود... وقتی سازمان[افسران] كشف شد، حتّی تودهایها را به حیرت انداخت…»( 16)
آبراهامیان معتقداست که«حزب توده تقریباً هیچگونه دسترسی به اسلحه و مهمّات نداشت»(ص231-233)،درحالیکه افسران حزب توده در مقام و موقعیّتِ فرماندهی و پُست های حسّاس می توانستند نقش بسیار مهمی در بسیج و اعزام نیرو داشته باشند.ستوان محمّد علی عموئی- تأكید میكند:
-«…ظرفیـّت و توان سازمان نظامی بیش از آن بود كه تنها بر آمار و ارقام افسرانِ صف یا قابلیـّت یك واحد رزمی تكیه شود، و این ناشی از موقعیـّت ویژهای بود كه آن سازمان در قلب ارتش داشت و اعضایش در موقعیـّتهای حسّاس بودند.آنان كه بر واحدهای رزمی، فرماندهی داشتند میتوانستند در صفِ مقدّمِ قیام قرار گیرند و با آتشِ سلاحهای خود، راه پیشرفت تودۀ مردم را هموار كنند»(17)
نفوذ و موقعیـّت افسران حزب توده در دستگاه سلطنتی آنچنان بود كه ضمن عضویّت چهار افسر وابسته به خاندان سلطنتی، سرگرد عبدالصمد خیرخواه ـ از افسران سازمان نظامی حزب توده ـ فرماندۀ گُردانِ گارد جاویدان شاهنشاهی و مأمور حفاظت از كاخهای سلطنتی بود!(18)و سروان ماشاالله ورقا ـ عضو سازمان افسران حزب توده و رئیس بخش مراقبت ادارۀ اطّلاعات شهربانی ـ مأمور حفظ و نگهبانی جان شاه و افراد خانواده سلطنتی در تشریفات رسمی و دیگر بازدیدها بود(19).
ستوان یكم عبدالله مهاجرانی ازاعضای سازمان افسران با واحد تحت فرماندهیاش، محافظ سرلشكر زاهدی بود و خودِ او را اسكورت میكرد و اگر دستوری از طرف حزب برای ترورِ سرلشکر زاهدی به وی می رسید بلافاصله اجرا میكرد. (20).
خطر استیلای حزب توده ،تنها ،دغدغۀ دولت آمریکا نبود بلکه بسیاری از یاران مصدّق و رهبران جبهۀ ملّی نیز برآن تأکید می کردند بطوریکه خلیل ملكی و دكتر مظفر بقائی حزب توده را به مثابۀ«بزرگترین خطری كه ایران و نهضت ملّی را تهدید میكند» قلمدادمی کردند(21).
به اعتقاد مهندس زیركزاده،(از رهبران حزب ایرانِ وابسته به جبهۀ ملّی):
«حتّی بدون كمك اتّحادیههای كارگری، حزب توده با این عدّه عضو در ایران آن روز، از قدرت قابل ملاحظهای برخوردار بوده است و مرا عقیده بر این بود كه از اواخر سال 1324 تا مرداد 1332 حزب توده، هر وقت میخواست، میتوانست با یك كودتا، تهران را تصـّرف كند».(22)
سخن زیرک زاده تأئید کنندۀ گزارش وابستۀ نظامی انگلیس در ایران(در سال 1325)است:
-«در واقع،حزب توده می تواند-هر وقت که خواست- زمامِ امور را در دست گیرد»(23).
دیدارهندرسون با مصدّق:چرخش بزرگ!
پس از ماجرای شبِ 25 مرداد و دستگیری سرهنگ نصیری به هنگام ابلاغ عزلِ مصدّق و تُندروی های حزب توده و برخی سران جبهۀ ملّی(خصوصاً حسین فاطمی)،هندرسون در روز 26 مرداد شتابزده از بیروت به تهران بازگشت.او در مسیر فرودگاه تهران تا محل سفارت،شاهد تظاهرات توده ای ها علیه «امپریالیسم آمریکا»بود که شعار می دادند:«یانکی برو گم شو!».
هندرسون با دریافت گزارش هائی از کنسولگری های آمریکا در شیراز،اصفهان و شهرهای دیگر،خواستار ملاقات فوری با مصدّق شد.وی در27مرداد طی ملاقات یکساعته بامصدّق نسبت به امنیّت جانیِ آمریکائی های مقیم ایران به مصدّق هشدار داد و تلویحاً-به وی وانمود کرد که شاه سرلشکر زاهدی را به عنوان دولت قانونی انتخاب کرده است و بدین ترتیب،مشروعیّت قانونی دولت مصدّق را زیر سئوآل برد.با این ملاقات،مصدّق حمایت سیاسی آمریکانسبت به خود و کمک های مالیِ آن کشور به دولتش را در مخاطره دید.درگزارشِ رسمی هندرسون به وزارت امورخارجۀ آمریکا سخن چندانی از تهدید و هشدار به مصدّق نیست،این امر-شاید-ناشی از عُرف دیپلماتیک بوده که سفیر را از دخالت در امورداخلی کشورها منع می کرد،ولی در همان زمان،خبرنگار«نیوزویک»از تهران مضمون این ملاقات تند و تهدید آمیز را منتشرکرد(24).سال ها بعد، سردبیران روزنامهء«داد» و«اتحادملّی»نیز مضمون تهدید آمیز آن ملاقات را-به نقل ازعلی پاشا صالح،مترجم هندرسون و مصدّق- انتشار دادند(25).
آبراهامیان می نویسد:
-«اهمیّت حیاتی این ملاقات را غالباً نادیده گرفته اند.کسانی که مصدّق را فقط می ستایند ترجیح می دهند بر این ملاقات سرپوش بگذارند»(ص247) . آبراهامیان با استناد به یادداشت های خصوصی هندرسون و آخرین گفتگو های او تأکیدمی کند که هندرسون در آخرین ملاقات -شدیداً- مصدّق را تهدیدکرد که اگرتظاهرات و اقدامات ضدآمریکائی–فوراً- متوقّف نشود،ضمن دستورِ ترکِ آمریکائی ها از ایران،دولت آمریکا از شناسائی دولت مصدّق-به عنوان دولت قانونی-پرهیز و از حمایت مالی و سیاسی دولت وی خودداری خواهد کرد.به اعتقاد آبراهامیان: با تهدیدهای سفیرآمریکا، «پیرمرد(مصدّق)متزلزل شده بود» و لذا،در حضور هندرسون- به فرماندارنظامی تهران تلفن کرد و دستور رسمیِ ممنوعیّت هرگونه تظاهرات را صادرکرد» (صص248-250)
بدین ترتیب، به روایت نورالدین کیانوری:
-« نزدیک به 600 نفر از افراد، مسئولین و كادرهای حزب توده دستگیر شدند و این امر، ضربۀ بسیار بزرگی بر ارتباطات حزب توده وارد آورد»(26).
مصدّق-ضمن اشاره ای گذرا به ملاقات هندرسون – می نویسد:
-«همه می دانند که عصر روز 27مرداد دستورِ اکید دادم هرکس حرف از جمهوری بزند او را تعقیب کنند و نظر این بود که از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی درخواست شود هر قدر زودتر به ایران مراجعت فرمایند…»(27).
چرخش اساسی مصدّق- چه حاصل تهدیدات هندرسون باشد،چه ناشی از عزم، آینده نگری و انفعالِ شخصیِ مصدّق-به نظراتِ ما در بارۀ« نقش و نقشۀ دکتر مصدّق در روز 28 مرداد »،استواری و حقّانیّت بیشتری می بخشد.
نظامیان هوادارِ مصدّق و «کودتا»!؟
رویداد 28 مرداد زمانی روی داد که دکترمصدّق-به عنوان وزیردفاع– تمام نیروهای نظامی و انتظامی را در اختیارداشت.از این گذشته، بسیاری از افسران بلندپایۀ ارتش و وفاداربه شاه،یا-اجباراً- بازنشسته شده بودند و یاتحت نظر و بازداشت بودند.مغزهای متفکر و بازوهای اجرائی عملیّات«کودتا» نیز پس از رویداد شب 25 مرداد دستگیر و زندانی بودند و گارد جاویدانِ شاهنشاهی(متشکّل از 700 افسرِ زبدۀ نظامی)هم به دستور دولت مصدّق منحل شده و سرلشکرِ بازنشسته،فضل الله زاهدی نیز،تحت تعقیب دولت مصدّق و متواری مخفی بود.
دکترآبراهامیان با آنکه ازقول نصرالله شیفته – سردبیر دکترفاطمی در روزنامۀ باختر امروز- می نویسد:«خودِ مصدّق به پادگان ها دستور داده بود که تانک ها از پادگان ها خارج شوند تانظم و قانون را در شهر برقرار کنند»(ص257)، امّا برای اینکه تزِ اصلی کتابش(کودتا) را استوار سازد،می نویسد:
-«هنگامی که حدود 32 تانک -همراه با کامیون های نفربَرِ پُر از سرباز-اجازه یافتند از سربازخانه های خود خارج شوند،نه به طرف دار و دستۀ آشوبگر بلکه،مستقیماً به طرف هدف های استراتژیکی که[قبلاً] در طرح های اصلی کودتا برای آنها تعیین شده بود،حرکت کردند»(ص257).
این نظرِ آبراهامیان،فاقدِ پایۀ واقعی است گوئی که نظامیان هوادار مصدّق(و خصوصاً سازمان افسران نهضت ملّی) آدمک های بی چشم و هوشی بودند که به دنبال چند گماشتۀ «مستر روزولت»،به راه افتادند درحالیکه طبق روایت فرماندهان و افسران بلند پایۀ هوادار مصدّق:
–«در 28 مرداد 32 عموم تيپهای ارتش مستقـّر در پادگانهای تهران به دكتر مصدّق وفادار بودند»(28).
سرهنگ غلامرضا نجاتی،افسرنیروی هوائیِ دولت مصدّق نیز تأکید می کند:
-« در نیروی هوائی،بیش از 80 در صد ِافسران و درجه داران ازدولت مصدّق پشتیبانی می کردند.برای اثبات این ادعا،کافی است یادآورشویم که افسرانِ جناح وابسته به دربار[شاه]در نیروی هوائی که اغلب شاغلِ پُست های ستادی و فرماندهی بودند،با همۀ کوششی که در روز 28 مرداد بعمل آوردند،نتوانستند حتّی یک نفرخلبان را برای پرواز و سرکوب کردنِ مردم آماده کنند»(29).
به روایت بابک امیرخسروی،کادر برجستۀ حزب توده :
-«هيچ واحد منظّم ارتشی در ماجرای 28 مرداد شركت نداشت»(30).
دستگیری مصدّق توسط سرلشکرزاهدی!
دکترآبراهامیان درکتاب معروف«ایران بین دو انقلاب»با اظهار نظرِحیرت انگیزِ دیگری معتقداست که در روزِ28 مرداد:
-«سرلشکرزاهدی به فرماندهی 35 تانک شرمن ،اقامتگاه مصدّق را محاصره کردوپس از9ساعت نبرد،مصدّق را بازداشت کرد»(31).
خوشبختانه، این روایت در کتاب کودتا،تعدیل شده و به «تانک های افسران شاهدوست و دارو دسته های اوباش خیابانی به سرکردگی شعبان بی مُخ در حمله به خانۀ مصدّق»تغییر یافته است(صص257-259)،امّا،همانطورکه در کتاب«آسیب شناسی یک شکست»(چاپ چهارم،صص326و331-333)گفته ایم: شعبان جعفری تا حوالی شامگاهِ 28 مرداد در زندان بود و زمانی از زندان آزاد شدکه مدتی از سقوط دولت مصدّق گذشته بود!.
در بارهء «نقش ازاذل و اوباش»آبراهامیان-به درستی- تأکید می کند:تعدادِ3-4 هزار اوباش در روز 28 مرداد«درکشوری که شمارِشرکت کنندگان در گردهمائی های آن به راحتی به بیش از50هزارنفرمی رسید-جمعیّت به حساب نمی آید.نیروی بلواگران در کودتا نقش اساسی و مهمی نداشت»( ص255).
طبق اسنادسازمان سیا:سرلشکر زاهدی تا ساعت4 و نیم بعدازظهرِ روز 28 مرداد،متواری و در خانۀ امن،مخفی بود.پس از آگاهی از تصرف ایستگاه رادیو تهران توسط مخالفان، در ساعت 5 و 25 دقیقۀ بعدازظهر زاهدی از«خانۀ امن»-مستقیماً- به ایستگاه رادیو تهران رفت تا نخستین نطق خود را-به عنوان نخست وزیر جدید-ایراد کند.
از این گذشته،«دستگیری مصدّق توسط زاهدی»نیز نادرست است زیرا مصدّق و یارانش پس ازمدتی اختفاء در باغ ها و خانه های اطراف، در روز 29 مرداد خود را به فرمانداری نظامی تهران معرفی کردند.دکترغلامحسین صدیقی،وزیر کشور دولت مصدّق،در بارۀ نحوۀ برخورد سرلشکر زاهدی با مصدّق می گوید:
-«در فرمانداری نظامی، سرلشكر زاهدی «پیش آمد و به آقای دكتر مصدّق سلام كرد و دست داد و گفت: «من خیلی متأسفم كه شما را در اینجا میبینم، حالا بفرمائید در اطاقی كه حاضر شده است، استراحت بفرمائید…» سپس (زاهدی) رو به ما كرد و گفت: «آقایان هم فعلاً بفرمائید یك چائی میل كنید تا بعداً»…»(32).
به گزارش سرهنگ سررشته (هوادار دکتر مصدّق و شاهد ماجرا):
-«سرلشكر زاهدی، نیمی از پلهها را طی كرد و در برخورد با ایشان [مصدّق] پس از روبوسی، زیر بغل آقای مصدّق را گرفته و ایشان را با احترام به اطاق پذیرائی هدایت میكند»(33).
***
به طوری که گفته ایم:روایت«تک علّتی»در بارۀ سقوط دولت مصدّق،نه تنها کامل ،جامع و گویا نیست بلکه گمراه کننده است. به نظرنگارنده ،در این باره، باید به علل و عوامل داخلی توجۀ اساسی کرد.به عبارت دیگر،،رویداد 28 مرداد ،رویداد پیچیده و چند بُعدی است که درکِ آن مستلزم فاصله گرفتن از تعصّبات سیاسی و تعلّقات ایدئولوژیک است.درک این رویداد-همچنین-مستلزم پاسخ به سؤآلات متعددّی است که ما در« پرسش های بی پاسخ در آن سال های استثنائی »به آنهااشاره کرده ایم.با اینحال،در نقد دیدگاه دکتر آبراهامیان دربارۀ «نقش سازمان سیا در روز 28 مرداد»،گزارش «دونالد ویلبر»(ازطرّاحان اصلی کودتا)را می توان پذیرفت:
-«اینکه تا چه اندازه، فعالیتهای انجام شده در روز 28 مرداد، نتیجۀ تلاشهای ویژۀ عوامل سازمان سیا بود؟ موضوعی است كه هرگز دانسته نخواهد شد ».
بااینهمه،دانسته نیست که آبراهامیان در بارۀ وقایع روز 28 مرداد سه گزارش مختلف از سه منبع مختلف ولی بامضمونی مشترک را چگونه تفسیر می کند؟. ویلبر،هندرسون و کابِل(معاون سازمان سیا)در گزارش های جداگانه ای تأکید کرده اند:
-«یک جنبش نیرومند و غیرمنتظرۀ مردمی و نظامی،منجربه تسخیر واقعی شهر تهران توسط نیروهای هوادارشاه شده… نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلكه شاهیها و توده ای ها هم از اين موفقيّـّتِ آسان و سريع كه تا حدود زيادی خودجوش صورت گرفته،در شگفت اند» (34).
آخرین سخن دکترمصدّق به وکیل مورد اعتمادش-سرهنگ جلیل بزرگمهر-در بارۀ رویداد 28 مرداد- نیز می تواند مورد توجۀ دکترآبراهامیان و دیگر پژوهشگران باشد.دکترمصدّق به سرهنگ جلیل بزرگمهر گفته بود:
–بهترین حالت،همین بودکه پیش آمد!(35).
میراث 28 مرداد
عرصۀ تاریخ،عرصۀ پُرسش است نه جایگاهِ پرستش.متأسفانه در تحقیقات برخی پژوهشگران،نوعی احساس«برائت»یا«پوزشخواهی»از گذشتۀ سیاسی-ایدئولوژیک،آنان را به قدیس سازیِ مصدّق و ابلیس نمائیِ مخالفان وی کشانیده است گوئی که شخصیّت مصدّق معبدی است که در پناه آن می توان از اشتباهات یاگناهان گذشته،«آمرزش» خواست!.این قدّیس سازی و پناه گرفتن شامل نیروهائی نیز می شودکه «کودتای 28 مرداد»را توجیهی برای اشتباهات خویش در حمایت از آیت الله خمینی و وقوع انقلاب اسلامی می بینند،هم از این روست که پس از گذشت 64 سال و با وجود صدها مقاله و کتاب در بارۀ مصدّق و 28 مرداد،هنوز ما نتوانسته ایم به اِجماعی در بارۀ این رویداد تاریخی نائل شویم!
دکترآبراهامیان در فصل پایانی کتاب با نقلِ سخنان ابوالحسن بنی صدر[؟!!]،به«50خیانت در 50 سال حکومت جبّارانۀ محمد رضا شاه»اشاره می کند(صص284-285)و سرانجام-در گفتگو با«ایران وایر»-نتیجه می گیرد که ازجمله«میراث»یاتأثیرات سیاسی کودتای 28مرداد و سقوط دولت مصدّق درعرصۀ داخلی و خارجی این بود که«راه بنیادگرایی مذهبی را گشود».
باتوجه به اینکه ایران در زمان محمدرضاشاه (در سال های 1350)یکی از سکولارترین کشورهای خاورمیانه بود،نظردکترآبرامیان در این باره نیازمند تحلیل و تبیین بیشتری است.به نظر ما،همانطورکه نفت،سرنوشت رضاشاه و دکترمحمدمصدّق را رقم زد،سرنوشت محمدرضاشاه را نیز درهم پیچید،هم ازاین روست که ما انقلاب اسلامی را«کودتای نفتی آمریکا و عربستان سعودی علیه شاه» دانسته ایم.
مهم ترین «میراث 28مرداد32» این بود که جامعۀ سیاسی و روشنفکری ایران دچار نوعی«امتناع تفکر»شد و «عقل نقّال»جایگزینِ«عقل نقّاد»گردید به طوری که در این دوران،عموم رهبران سیاسی و روشنفکران ایران به جای اندیشیدن،«نقل قول»می کردند.به عبارت دیگر:در سال هائی که محمدرضاشاه درگیرِ پیکار واقعی علیه شرکت های نفتی بود،رهبران سیاسی و روشنفکران ایران با نوعی«جبهۀ امتناع»عرصۀ سیاست ایران را خالی گذاشتند و در حسرت و آرزوئی مشکوک و مُخرّب،زمزمه می کردند:
-نادری پیدا نخواهد شد«امید»
کاشکی اسکندری پیدا شود
حدودبیست و یک سال پیش درگفتگوبافصلنامهء کاوه گفته ایم که تحوّلات مهم اجتماعی و صنعتی سال های 40-50 می توانست برساختارسیاسیِ رژیم سلطنتی نیز تأثیر بگذارد،امّا عموم رهبران سیاسی و روشنفکران ایران،با چشم بستن برآن تحوّلات،راهِ جریان های عقل گریز و تجدّد ستیز را هموار کردند،موضوعی که در شعر شاعر برجسته،دکتر اسماعیل خوئی-به درستی- بیان شده.فیلسوف و روشنفکر مشهورِ ایرانی-دکترداریوش شایگان نیز-اخیراً- گفته است:
-«ایران در سالهای دهههای چهل و پنجاه داشت جهش میکرد.ما از آسیای جنوب شرقیِ آن موقع جلوتر بودیم، ولی بعد، آنها پیش افتادند و موفقتر شدند… ما روشنفکران آن دوره پرت بودیم و تحلیل درستی از جایگاه خود در جامعه و جامعۀ خود در جهان نداشتیم.باید اعتراف کنم شرمندهام که نسل ما گند زد!».
انقلاب اسلامی و نقش فاجعه بارِ رهبران سیاسی و روشنفکران ایران،باید همۀ ما را متواضع و فروتن سازد تا به دور از تعصّبات سیاسی-ایدئولوژیک بتوانیم برای درک دقیق ترِ تاریخ معاصرایران همّت کنیم.
پانویس ها:
- فاتح،مصطفی، پنجاه سال نفت ایران، ص286،انتشارات چهر،تهران،1335،ص286
- هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات،انتشارات زوّار،تهران،1344، ص395.
- مصدّق، خاطرات و تألّمات،به کوشش ایرج افشار،انتشارات علمی،تهران،1365،ص292.
- هدايت (مخبرالسلطنه)،پیشین، ص396.
- فاتح،پیشین، ص302
- دراین باره نگاه کنیدبه بحث محمدعلی موّحد،پیشین،ج1،صص346-349
- Dulles to Henderson, March 2, 1953, telegram 2266-788.00/3-253
8- New York Times,23 July 1953به نقل ازآبراهامیان
به نقل ازآبراهامیان،پیشین،صص و530290
9-آبراهامیان،پیشین،صص289-290
10- نگاه كنیدبه: روزنامهء مردم،27 خردادماه1329؛مقایسه کنیدباروزنامهء علاج(به جای بسوی آینده)،22/9/1329
11- گذشته،چراغ راه آینده،(پژوهش گروهی جامی)،ویراستارنیک بین ،نشرنیلوفر،تهران،1362،ص633
12- نگاه کنیدبه :روزنامهء به سوی آینده،،13/12/1331.
13- امیرخسروی،ص872،مقایسه كنیدبانظر آبرامیان،ایران بین…،صص289-290
14-كیانوری، خاطرات،مؤسسهء تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه،تهران،1371،ص264
15- امیرخسروی،پیشین،ص 743
16- امیر خسروی،پیشین،صص708-709
17-عموئی،دُردِزمانه،انتشارات آنزان،تهران،1377،ص 73،مقایسه كنیدبه روایت سرگردآذرنور:خسروپناه،محمدحسین،سازمان افسران حزب توده(1323-1333)چاپ دوم،،نشرشیرازه،تهران،1378، صص159-169
18- تركمان، محمّد:«اسنادكودتای 25 مرداد1332»، بخش8،روزنامهء اطّلاعات،4 شهریورماه 1374؛امیرخسروی،ص638
19- ورقا، ناگفتههائی پیرامون فروریزی حكومت مصدّق و نقش حزب تودهء ایران،ص249
20- برای آگاهی کامل ازروایت ستوان مهاجرانی نگاه کنیدبه:امیر خسروی،پیشین،صص714-716 و718.برای روایت دیگری ازكم وكیف قدرت حزب توده نگاه كنیدبه: ورقا،ماشاالله،در سایهء بیم وامید(رویدادهائی ازسازمان افسران وابسته به حزب تودهء ایران)،انتشارات بازتاب نگار،تهران،1382، صص65و152
21- ـ نگاه كنید به:علم و زندگی،فروردین-اردیبهشت1332و 3، خردادماه 1332؛ روزنامهء شاهد،1مردادماه1331،و 20 فروردین 1332 وخصوصاًشماره های اردیبهشت تا 23-25 مرداد 1332
22- زیرك زاده، پیشین،ص323
23- آبراهامیان،پیشین،ص274
24-Newsweek,August 31,1953
25- نگاه کنیدبه: روزنامهء اتحادملّی، 12دی ماه1334؛عمیدی نوری،ابوالحسن،یادداشت های یک روزنامه نگار، به کوشش مختار حدیدی، جلال فرهمند،ج1، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران،تهران ،1381،صص16-17
26- كیانوری،خاطرات، ص268؛ كیانوری، «حزب توده و مصدّق»، نامهء مردم، شمارهء 1 و2، 1359، صص5-6.
27- مصدّق،پیشین، صص195و272-273
28- سررشته،حسینقلی،خاطرات من(یادداشت های دورهء1310-1334)،،ناشرمؤلف،تهران،1367، صص 116-118
29- نجاتی،غلامرضا،جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران،چاپ هفتم،شرکت سهامی انتشار،تهران، 1374،ص 386
30- اميرخسروی، ص628
31- ایران بین دو انقلاب،ص252
32- نگاه كنید به:یادنامهء دكتر غلامحسین صدیقی،به کوشش پرویزورجاوند،انتشارات چاپخش،تهران،1372،صص139-140؛ نجاتی،پیشین، صص555-556
33- سررشته،پیشین، ص103
34-میرفطروس،علی،دکترمحمدمصدّق؛آسیب شناسی یک شکست،چاپ چهارم،نشرفرهنگ،کانادا،2012،صص347-355و362-365
35-برهان،عبدالله،مصاحبه باسرهنگ جلیل بزرگمهر،کارنامهءحزب توده و رازشکست مصدّق،ج2،نشرنیلوفر،تهران،1378،ص 190